թαɾԵ 14

152 35 6
                                    

پسر یکی از ماشین پارک شده توی پارکینگ مجلل خونه ی پدرش ، آقای نا رو قرض گرفته بود و با بالاترین سرعتی که ازش انتظار داشت در حال حرکت به سمت مکانی بود که هیونگ جدیدش براش ارسال کرده بود .

مبایلش رو برداشت و برای برقراری تماس با تیونگ تلاش کرد .

دقیقا بعد از یک بوق صدای پسر بزرگتر شنیده شد : بـ..بله؟

" هیونگ من نزدیکم دقیقا کجایی؟ " با عجله پرسید .

" من ؟ ...آآآ ... اینجا یه کافی شاپ هست اسمش چیتاپن ـه من اونجام بیا داخل " پسر توضیح داد و برای ثانیه ای جمین رو به فکر فرو برد .

" مگه نمیگفت تو یه کافی شاپ کار میکنه ؟اون دفعه هم که رسوندمش یه جایی نزدیک همین شاپ پیاده شد ... پس الان اگه چیتاپن همون شاپی ـعه که هیونگ توش کار میکنه ، همکاراش کنارشن ... پس چرا به من زنگ زد ؟ "

درسته یکم عجیب بود اما باعث نشد جمین راهی رو که رفته برگرده.

چند دقیقه بعد شاپ مورد نظر رو پیدا کرد .

اعلامیهء کنار درب مغازه که نوشته بود " این مغازه تا اطلاع ثانوی به دلیل تغییرات داخلی تعطیل می باشد " باعث اطمینان پسر از این شد که اون مکان ، محل کار هیونگش بود .

ماشین رو کناری پارک کرد و از اون پیاده شد . با قدم های بلندش

فقط چند ثانیه طول کشید که به در ورودی مغازه برسه .

تیونگ به محض دیده شدن پسر ، از جاش پرید تا در رو باز کنه .

" آه جمینا رسیدی ؟ بیا داخل "

جمین با دیدن هیونگی که از خودش هم سالم تر بود گیج بهش نگاه کرد و گفت : هیونگ تو ...

" بیا داخل برات توضیح میدم " تیونگ حرف پسر کوچیک تر رو قطع کرد و اون رو به داخل مغازه کشوند .

اخم روی صورت جمین با دیدن جهیون ، همون پسری که با پارتی بازی زیر دست پدرش شده بود ، عمق بیشتری گرفت .

" شما دو تا همو میشناسین ؟ " با اشاره به جهیون و تیونگ پرسید .

تیونگ که متوجه شده بود جمین داره به چه چیزی فکر میکنه ، سریع گفت : نه نه اون چیزی که تو فکر میکنی نیست . باید حرفامون رو بشنوی

جهیون توی ذهنش لبخندی به کلمه «حرفامون»ـی که تیونگ به زبون آورد زد . با این حال صورتش رو کاملا جدی نگه داشت .

جمین با عصبانیت به زیردست پدرش نزدیک شده و گفت : تو همونی نیستی که با پارتی بازی وارد بیمارستان بابام شدی و همه کارمندایی خالصانه براش کار کرده بودن رو زیر پات له کردی و شدی نقل نبات بابا . پسرِ خوب نداشتش .

جمین همونطور که قطره اشکی از گوشه چشمش پایین میومد با عصبانیت روی کلمه "خوب" پافشاری کرد .

The Guardian Angel [ Jaeyong ]Where stories live. Discover now