"I was really worried about him"

761 200 41
                                    

جونگین با رسیدنش به خونه با وجود خستگی شروع کرد به مرتب کردن ، فردا کلاس خصوصی داشت و خونه تقریبا مثل میدون جنگ بود.
هر کدوم از لباساش روی یکی از مبلا و چند تا کتاب روی میز عسلی.

نفس عمیقی کشید باید واسه کلاسش کل اون بهم ریختگی رو تمیز میگرد و اصلا هم حوصله نداشت ، باید یه غذایی هم درست میکرد ولی با اون دست پخت مزخرف بیشتر آبروش میرفت.

باید یه چیزی درست میکرد ، درس میخوند ،خونرو مرتب میکرد و در حال حاضر ساعت از دوازده رد شده بود.
با کف دست به پیشونیه خودش کوبید و نالید : چرا من اینقدر شلختم!
غذا بلد نیستم درست کنم و درسم نخوندم!

شروع کرد به جمع کردن لباسایی که روی مبل ها پخش بودن و هر چی به دستش میرسید تا میکرد ، همه ی لباسارو توی کمدش چید و به غذا فکر کرد ، باید یه چیزی برای فردا درست میکرد ولی میترسید دوباره گند بزنه به گوشتای بدبخت.

وارد آشپز خونه شد و در یخچال رو باز کرد ، توی یخچال پر از انواع شیرینی جات بود توی قسمت فریزر هم چند تیکه گوش و یه بسته بیکن بود.

میتونست فردا هم با این گوشت ها یه چیزی دست و پا کنه ولی با دست پخت محشری که داشت...
احتمالا فقط بی آبرویی جلوی استاد جذابش براش میموند.
بهتر بود فردا گوشت تازه بخره و با یه دستور پخت دیگه درستش کنه بلکه شاید خوب بشه.

سریع سر وقت درسش رفت و تا تمومش نکرد از مبل پا نشد.

بعد از تموم شدن یه حجم زیادی از درس از بیخوابی روی مبل بیهوش شد.

---

سهون وارد کلاس شد و کتاب هندسه رو روی میز گذاشت.
_صبحتون بخیر بچه ها ، کتاباتونو دربیارید لطفا.

اولین جایی که نگاه کرد جای جونگین بود که به طرز عجیبی کسی ننشسته بود بعدش نگاهشو به میز کریس داد ، مثل اکثر اوقات به طور چندشی روی میزش لم داده بود و به اطراف نگاه میکرد.
لحظه ی اول از نبودن جونگین تعجب کرد ولی کم کم نگرانی و ترس به قلبش هجوم میاوردن.

از دانشجوها پرسید : خب ، همتون هستید یا حضور و غیاب انجام بدم؟

بکهیون دستشو بالا برد و گفت : جونگین نیومده!

سهون وانمود کرد که متوجه نبودن جونگین نشده و گفت : چرا؟ علت غیبتش چیه؟

بکهیون سعی بر توجیح کردن سهون داشت ولی واقعا خبری از جونگین نداشت : راستش...
چیزی بهمون نگفته ، هیچ کدوم از دوستاش خبر ندارن!

سهون یکم بیشتر نگران شد ولی وانمود کرد همچیز مرتبه و جونگین فقط قراره از درس مهمه هندسه جا بمونه.
_خیلی خب ، مشکلی نیست‌.
درس رو شروع میکنیم.

𝚂𝚎𝚌𝚛𝚎𝚝 𝚕𝚒𝚏𝚎Where stories live. Discover now