"he cares about me"

784 222 73
                                    

قهوشو تحویل گرفت و به دفتر معلما برگشت.
شنیدن این گفت و گو باعث شد سردرگمیه بوسه ی دیشب بیشتر هم بشه.
چون احتمال اینکه جونگین بدون حس این بوسه رو انجام داده باشه از بین رفت.
اون بوسه چه کم چه زیاد با حس همراه بود و این سهونو بهم ریخته بود.
باید با یکی حرف میزد و بهترین گزینه چانیول بود.

به اطراف نگاه کرد و با پیدا کردن چانیول گوشه ی دفتر معلمین صداش زد.
چانیول با دیدن چهره ی سردرگم سهون سریع پیشش اومد.

÷چت شده چرا اینجوری داغونی؟

سهون با استرس گفت : دیشب یه اتفاقایی افتاده.

چانیول با کنجکاوی کنار سهون نشست : چیشده؟

_دیشب...
از گی بار با گوشیه جونگین به من زنگ زدن.

همین جمله کافی بود که چشمای چانیول از حدقه بیرون بزنه.
سهون ادامه داد : گفتن مست کرده و میخوان بارو ببندن ، رفتم دنبالشو بردمش خونه ولی...

÷ولی چی سهون؟

_جونگین منو بوسید!

چانیول سرشو خم کرد به جلو : دقیقا کودوم ناحیه رو؟

سهون جدی ادامه داد : لب.

چانیول با صدای بلند داد زد : چیییی؟

توجه بقیه معلم ها بهشون جلب شد و باعث شد سهون چانیولو با اخم نگاه کنه.

چانیول به معلما اشاره داد که مشکلی نیست و به کار خودشون برسن‌ ، بعد با تعجب رو به سهون برگشت : یعنی چی که بوسیدت؟

_مست بود ولی بوسید دیگه!
ولی این جریان امروز پیچیده تر شد.

÷امروز چیشد؟

_داشت با یکی از دخترا حرف میزد.
دختره پرسید به استاد سهون احساس داری؟ جونگینم گفت نمیدونم.
اوضاع هر لحظه داره پیچیده تر میشه و فکرمو مشغول میکنه.

چانیول خودشو جمع کرد و جدی گفت : شاید از این حرفم بهت بر بخوره ولی...
توهم به پسره احساس داری!

سهون ایندفعه انکار نکرد ، نمیتونست انکار کنه.

_کل دیشبو بیدار بودم داشتم بهش فکر میکردم ، این چند وقت هربار که چشمامو بستم جونگینو دیدم.

÷خب به یه نتایجی باید رسیده باشی مگه نه؟

سهون به اطراف نگاه کرد و آروم گفت : من به جونگین یه احساسایی دارم!

چانیول از لحن سهون فهمید که قبول این حس براش سخته.
÷حالا میخوای چیکار کنی؟
بهش میگی؟

+نوچ ، بهش نمیگم.
هنوز از احساسم مطمئن نیستم.

÷پس... میخوای چیکار کنی؟

_صبر میکنم تا وقتی که مطمئن بشم.

÷از چی میخوای مطمئن بشی؟ تو کی خوب میدونی بهش حس داری!

𝚂𝚎𝚌𝚛𝚎𝚝 𝚕𝚒𝚏𝚎Where stories live. Discover now