پارت سوم: خداحافظ چانیول شی

228 62 26
                                    

|| دی او||

پشت تلفن کمی از داستان دزدی و کمکم به آقایی به اسم چانیول به مدیر کیم گفته بودم و اون انقدر عصبانی نشد ولی حالا مثل یک کوه آتشفشانی فعال به نظر می رسید.

- آقای کیم من متاسفم همونطور که گفتم ...

وقتی با عصبانیت شدید آقای کیم داخل حیاط اداره پلیس روبه رو شدم خواستم توضیحی بدم ولی اون با فریادش همه چیز رو تموم کرد.

- کافیه دست بردار از دروغ گفتن دی او شی.

به نظر می‌رسید قبل از اینکه داستان رو براش کامل کنم اون فکر میکرد داستانم از اول دروغه.

- ایشون هیچ دروغی نگفتن که ازش دست بردارن، فقط داشت به من کمک میکرد و من حسابی مدیونشم.

چانیول بود که داخل بحث بین من و رئیسم شد و لبخندتشکرآمیزش به من  با این پرخاشگری خیلی غیرمحترمانه که از آقای کیم بعید بود برخورد کرد.

- شما کی باشید؟

چانیول خیلی دوستانه دستش رو به سمت آقای کیم برای دست دادن دراز کرد.
(هرلحظه که بیشتر می‌شناختمش متوجه میشدم آلفای محترمی بود.)

- من...

قبل از اینکه پسر موبرفی بتونه حرفی بزنه و خودش رو معرفی کنه دستش از سمت مدیر کیم با بی محلی بدی پس زده شد.

- برام مهم نیست کی هستید شما برای من و فروشندم مشکل ایجاد کردید وتا همینجای کار حضورتون کافی بوده میتونید برید.

پوزخند متعجبی کل صورت چانیول رو پر کرد البته کم کم منم داشتم از این زیاده روی آقای کیم مبهوت میشدم و باز البته چانیول چون شرایطش مثل من نبود خیلی راحت علت این رفتار رو پرسید.

- اولش می‌پرسید من چه کسی هستم  وحالا این حرف! شما مشکل اعصاب ندارید.

دوست داشتم بهش یک لایک نشون بدم و بگم دمت گرم چندوقتی بود دوست داشتم این حرف رو به رئیسم بزنم اما چون دوست نداشتم اخراج بشم این عمل رو فقط تو ذهنم انجام دادم.

- به چی میخندید دی او شی؟

- به هیچی قربان.

آقای کیم چشمهاش رو تو حدقه چرخوند و ادامه داد.

- الان خندیدید اینو هیچ وقت نادیده نمی‌گیرم.

اینطور که بوش میومد رئیس کیم نتونسته بود جوابی برای چانیول پیدا کنه و به ته لبخند من گیر داده بود، ته لبخندی که اصلاً انتظار نداشتم به چشم رئیس بیاد.

- بهتره دست بردارید از تهدید چون دی او براتون کار میکنه، برده شما نیست که اینطور باهاش رفتار کنید.

عصبانیت و دفاع چانیول اوضاع رو بدتر کرد و من می‌تونستم تو چشمای رئیس رخ دادن یک جنگ جهانی سوم رو ببینم بنابراین با چهره ساکتم وسط دعوای در حال رخ دادن پریدم.

❄️تابستان برفی❄️Where stories live. Discover now