|| دی او||
- چشمات رو باز کن دی او.
وقتی دستای بزرگ و گرمش رو از روی چشمام برداشت با یک خنده مبهوت به سمتش برگشتم.
از صدا و شلوغی اطراف متوجه شده بودم که من رو به شهربازی آورده و من از جاهای شلوغ زیاد خوشم نمیومد ولی تلاش کردم در نظرش ذوق زده دیده بشم.- اوه دمت گرم مرد؛ اصلاً فکرشو نمیکردم منو اینجا بیاری.
خب باید بگم مشت آروم و مثلاً ذوق زده ای که درست مثل پسرآمریکاییها به شونهاش زدم زیاد روش اثر نذاشت و فقط باعث شد از خنده منفجر بشه.
وقتی نفسش جا اومد و حسابی خندید گفت"انتظار داشتم عکس العملت این باشه البته نمیتونم اعتراف نکنم امیدوارم بودم که واقعاً ذوق کنی."
با کمی عذاب وجدان چشمام رو از چانیول گرفتم و ایستادم درحالی که اون چندقدم ازم جلوتر افتاده بود.
میخواستم حرفی در جوابش پیدا کنم که ناراحتش نکنه ولی مثل اینکه نمیتونستم جمله یا حرفی پیدا کنم.
- آخه...می دونی
مکث کردم و بیشتر و بیشتر مکث کردم و به یاد آوردم من از این دوستی خوشم میومد چون خودم بودم پس خودم شدم و دست برداشتم از تظاهر کردن و گفتم"میدونی دلم میخواست اون لحظه این رو بگم؛ آخه منو آوردی شهربازی بعد اینجوری ذوق زده و پنهانی؛ چشم بسته درحالی که از صداش کاملاً مشخص میشه."
چشماش بیشتر از قبل به خنده افتاد و درست اومد روبه روم ایستاد و پاهاش رو کمی خم کرد و خودش رو زیر کتش جمع و کوچولو کرد و لبهاش رو برچید و من مبهوت از رفتارتازه اش عذاب وجدانم و حرفام رو از یاد بردم و با دهانی باز مونده و اخم متعجبی روی صورتم نقش بسته بود نگاهش کردم.
چانیول درمقابل تمام این نگاههام در سکوت به کارش ادامه داد و با صورت یک پسربچه شرور و با لبخندی بامزه و کیوت که باید من فکر میکردم نشان از دلخوریشه با قدمهای فرزی اومد کنارم ایستاد و قبل از اینکه من بتونم به سمتش برگردم یه تنه کوچولو بهم زد.- دی او شی حرفتو پس بگیر.
متعجب از این رفتار کیوتش به خنده افتادم.
- الان یعنی دلخوری؟
بازم خیلی آروم به شونه ام زد و لباش رو آویزون کرد.
- حرفتو پس بگیر.
نمیدونستم بابت این چهره کیوتش غش برم یا ضعف پس تصمیم گرفتم از قیافه بی حالتم استفاده کنم.
- هان.. جانم؛ یعنی چی الان با این رفتارات داری قد منو مسخره میگیری؟!
داشتم بازی میکردم؛ داشتم ادا درمیاوردم که عصبانیم تا بازیش بدم ولی اون به بازیم ادامه داد.
بازم به شونه ام زد.
BẠN ĐANG ĐỌC
❄️تابستان برفی❄️
Fanfictionهیچ وقت.. هیچ وقت امکان نداشت چانیول و دی او در دیدار دوباره همدیگه رو نشناسن چون وقتی بچه بودن دشمنای خوبی برای همدیگه بودن ولی حالا که در اواسط جوانی قرار داشتن چی میشه اگه این هیچ وقت رخ بده؟؟🦔 • ─── ✾ ─── • ❄️اسم فیک: تابستان برفی ❄️کاپل :...