جونگ کوک :
تهیونگ
بیداری؟تهیونگ :
نخیر
خوابمجونگ کوک :
خوشحالم که بیداریتهیونگ :
چرا این ساعت پیام میدی جونگ کوک
چی شده؟جونگ کوک :
میدونم دیره اما به یکی نیاز داشتم تا باهاش حرف بزنمتهیونگ :
به دوستای جدیدت پیام میدادی خب
فقط پیشنهاد دادم اشتباه برداشت نکنیجونگ کوک :
اونا دوست نیستن
فقط بخاطر پولم منو دعوت کرده بودنتهیونگ :
فهمیدم
ناراحت کنندهستجونگ کوک :
دیگه خسته شدم
نمیدونم کی راست میگه و کی نقش بازی میکنه
پولدار بودن چیز خوبیه اما بعضی اوقات ناراحت کننده میشهتهیونگ :
تو زندگیای داری که خیلیا رویاشو دارن
به هرحال ناراحت کنندهستجونگ کوک :
نمیفهمم
وقتی وضعت نرماله تو رو بخاطر خودت دوست دارن
ولی وقتی پولداری
بخاطر پولت
از دوران دبیرستان اونقدر درخواست قرار گذاشتن از دخترا گرفتم که حتی نمیشه شمرد
اما حتی نمیشناختمشون
اونا هم منو نمیشناختن
فقط میدونستن که پولدارم برا همین میخواستن باهام قرار بزارنتهیونگ :
اما این که بنظر من خوبه چرا دوست نداری نمیفهمم محنتنکتن
مردم از تباهی دارن میمیرنجونگ کوک :
و چیزی که نگرانشم اینه
خانوادم
رابطهات با خانوادت چطوره؟تهیونگ :
هوممم
خانوادم بیرون از شهرن اما بااینحال انسانای دوست داشتنی هستن
غذاهایی که مامانم میپذه خیلی خوشمزهان
بابامم به مامانم کمک میکنه
منم میرم بینشون و غذهارو میخورمجونگ کوک :
چه قشنگ
ما حتی سر میز هم باهم حرف نمیزنیمتهیونگ :
چطور یعنیجونگ کوک :
مامانم هیچوقت تا حالا بغلم نکرده
اونقدر سرش مشغوله که
از وقتی کوچیک بودم با عروسکای لوکسم بازی کردم
همیشه خدمتکار ها بهم میرسیدن
نه مادرم
تو دبستان وقتی تو درسام مشکلی داشتم راننده شخصیمون کمک میکرد
نه پدرم
قبل خواب پرستارم برام داستان تعریف میکرد
نه والدینم
اره زندگیم اینطور عنی عه :)
هیچوقت مهر پدرو مادرو تجربه نکردم
تهیونگ :
جونگ کوک میخوام بغلت کنمجونگ کوک :
بعضی اوقات یادم میوفته و ناراحت میشم
بخاطر اینکه حوصلتو سربردم عذرمیخوامتهیونگ :
نه نه
تو میتونی هروقت خواستی درباره مشکلت بهم بگیجونگ کوک :
ممنون
انگار اونایی که واقعا دوستم دارن فقط شمایین و خدمه ی خونمونتهیونگ :
اونطور نگو
طرفدارات هستن
اونا همشون دوستت دارن
دوستای منم دوستت دارنجونگ کوک :
میدونم اما وقتی کسایی که باید دوسم داشته باشن دوسم ندارن احساس پوچی میکنم
در اینده همچین والدینی نمیشمتهیونگ :
تو یه پدر فوق العاده میشی جونگ کوک
وقتی احساس تنهایی کردی فقط یدونه پیام بدی کافیه
همیشه بهت جواب میدم
باشه؟جونگ کوک :
باشه
مرسی که پیشم هستینتهیونگ :
فقط منو تهیونگ صدا بزنجونگ کوک :
هرجور تو بخوایتهیونگ :
الان حالت بهتره؟جونگ کوک :
انگاری اره
خودمو خالی کردم راحت شدم
این خونه از بچگی انگار داره میریزه روم
احساس میکنم دارم بین دیوارا خفه میشم
انگار سرده
تو گرمای تابستون هم سردترین جا این خونه ستتهیونگ :
مطمئنی خوبی؟
جونگ کوک ؟جونگ کوک :
قفسه سینم داره فشرده میشهتهیونگ :
وایسا
وایسا
نفس عمیق بکش
فکر نکن
به گذشتت فکر نکن
به خاطرات خوبت فکر کنجونگ کوک :
اگه خاطرات خوب نداشته باشم چی؟تهیونگ :
جونگ کوک
فقط اروم باش باشه؟جونگ کوک :
سرم داره گیج میره
حالم بدهتهیونگ :
دچار حمله عصبی شدی؟؟
صبر کن
دارم میام
از اون خونه بیا بیرون
منتظرم باش
![](https://img.wattpad.com/cover/235925576-288-k85626.jpg)
YOU ARE READING
honey pie | Taekook
Romance《completed》 چت های عجیب بین جونگ کوک ۱۸ ساله و معلم خصوصی نقاشیِ ۲۲ سالش تهیونگ Taekook , texting Original story by : @nathyoung Translating by : @meli19952000