18

8.2K 1.4K 159
                                    

جونگ کوک :
تهیونگ
بیداری؟

تهیونگ :
نخیر
خوابم

جونگ کوک :
خوشحالم که بیداری

تهیونگ :
چرا این ساعت پیام میدی جونگ کوک
چی شده؟

جونگ کوک :
میدونم دیره اما به یکی نیاز داشتم تا باهاش حرف بزنم

تهیونگ :
به دوستای جدیدت پیام میدادی خب
فقط پیشنهاد دادم اشتباه برداشت نکنی

جونگ کوک :
اونا دوست نیستن
فقط بخاطر پولم منو دعوت کرده بودن

تهیونگ :
فهمیدم
ناراحت کننده‌ست

جونگ کوک :
دیگه خسته شدم
نمیدونم کی راست میگه و کی نقش بازی میکنه
پولدار بودن چیز خوبیه اما بعضی اوقات ناراحت کننده میشه

تهیونگ :
تو زندگی‌ای داری که خیلیا رویاشو دارن
به هرحال ناراحت کننده‌ست

جونگ کوک :
نمیفهمم
وقتی وضعت نرماله تو رو بخاطر خودت دوست دارن
ولی وقتی پولداری
بخاطر پولت
از دوران دبیرستان اونقدر درخواست قرار گذاشتن از دخترا گرفتم که حتی نمیشه شمرد
اما حتی نمیشناختمشون
اونا هم منو نمیشناختن
فقط میدونستن که پولدارم برا همین میخواستن باهام قرار بزارن

تهیونگ :
اما این که بنظر من خوبه چرا دوست نداری نمیفهمم محنتنکتن
مردم از تباهی دارن میمیرن

جونگ کوک :
و چیزی که نگرانشم اینه
خانوادم
رابطه‌ات با خانوادت چطوره؟

تهیونگ :
هوممم
خانوادم بیرون از شهرن اما بااینحال انسانای دوست داشتنی هستن
غذاهایی که مامانم میپذه خیلی خوشمزه‌ان
بابامم به مامانم کمک میکنه
منم میرم بینشون و غذهارو میخورم

جونگ کوک :
چه قشنگ
ما حتی سر میز هم باهم حرف نمیزنیم

تهیونگ :
چطور یعنی

جونگ کوک :
مامانم هیچوقت تا حالا بغلم نکرده
اونقدر سرش مشغوله که
از وقتی کوچیک بودم با عروسکای لوکسم بازی کردم
همیشه خدمتکار ها بهم میرسیدن
نه مادرم
تو دبستان وقتی تو درسام مشکلی داشتم راننده شخصیمون کمک میکرد
نه پدرم
قبل خواب پرستارم برام داستان تعریف میکرد
نه والدینم
اره زندگیم اینطور عنی ‌عه :)
هیچوقت مهر پدرو مادرو تجربه نکردم


تهیونگ :
جونگ کوک میخوام بغلت کنم

جونگ کوک :
بعضی اوقات یادم میوفته و ناراحت میشم
بخاطر اینکه حوصلتو سربردم عذرمیخوام

تهیونگ :
نه نه
تو میتونی هروقت خواستی درباره مشکلت بهم بگی

جونگ کوک :
ممنون
انگار اونایی که واقعا دوستم دارن فقط شمایین و خدمه ی خونمون

تهیونگ :
اونطور نگو
طرفدارات هستن
اونا همشون دوستت دارن
دوستای منم دوستت دارن

جونگ کوک :
میدونم اما وقتی کسایی که باید دوسم داشته باشن دوسم ندارن احساس پوچی میکنم
در اینده همچین والدینی نمیشم

تهیونگ :
تو یه پدر فوق العاده میشی جونگ کوک
وقتی احساس تنهایی کردی فقط یدونه پیام بدی کافیه
همیشه بهت جواب میدم
باشه؟

جونگ کوک :
باشه
مرسی که پیشم هستین

تهیونگ :
فقط منو تهیونگ صدا بزن

جونگ کوک :
هرجور تو بخوای

تهیونگ :
الان حالت بهتره؟

جونگ کوک :
انگاری اره
خودمو خالی کردم راحت شدم
این خونه از بچگی انگار داره میریزه روم
احساس میکنم دارم بین دیوارا خفه میشم
انگار سرده
تو گرمای تابستون هم سردترین جا این خونه‌ ست

تهیونگ :
مطمئنی خوبی؟
جونگ کوک ؟

جونگ کوک :
قفسه سینم داره فشرده میشه

تهیونگ :
وایسا
وایسا
نفس عمیق بکش
فکر نکن
به گذشتت فکر نکن
به خاطرات خوبت فکر کن

جونگ کوک :
اگه خاطرات خوب نداشته باشم چی؟

تهیونگ :
جونگ کوک
فقط اروم باش باشه؟

جونگ کوک :
سرم داره گیج میره
حالم بده

تهیونگ :
دچار حمله عصبی شدی؟؟
صبر کن
دارم میام
از اون خونه بیا بیرون
منتظرم باش


honey pie | Taekook Where stories live. Discover now