تهیونگ :
از کلوچه هایی که دوست داری خریدمجونگ کوک :
چی؟؟تهیونگ :
آره^^
بیا پایینجونگ کوک :
خب تو بیا بالاتهیونگ :
از روزی که برای اولین بار دیدمت
۱ سال گذشته و تو میخوای تو خونه
جشن بگیریم؟!!جونگ کوک :
اوهااا
چی
۱ سال شدههه؟؟
وایسا ببینم
یعنی از همون روز اول عاشقم شدی که تاریخ و روزشو و ایناشو حساب کردی
احمق پدوفیلیییتهیونگ :
هه لعنتیجونگ کوک :
من حتی تاریخشو نمیدونستم🥰🥰🥰
شگفت زدم میکنی🥰🥰🥰تهیونگ :
باشه دیگه
تعجب نکن
بیا پایینجونگ کوک :
اوو وایسا لباس بپوشم
کجا قراره بریم؟تهیونگ :
ساحل
همون جایی که منو نقاشی کردی ؛)جونگ کوک :
بازم قراره نقاشی کنم؟؟تهیونگ :
نهه
چرا هی سوال میپرسی
فقط بیا پایینجونگ کوک :
باش باشه
اومدم
وایسا
کلوچه ها چه طعمی ان؟؟تهیونگ :
شکلاتیجونگ کوک :
یه بار دیگه عاشق شدمتهیونگ :
میدونم
جئون جونگکوک میشه بس کنی و بیای پاییننن؟؟؟جونگ کوک :
وایسا
بالارو نگاه کنتهیونگ :
چیه راپونزل راپونزل؟؟؟
موهاتو بنداز پایین خوشگلم
دِ گمشو پایینجونگ کوک :
باشه عهه
فقط عکستو انداختمتهیونگ :
صبررررجونگ کوک :
منتظر باش دارم میام
آقای کیم 3>****
از وقتی به ساحل رسیده بودن
جونگکوک همچنان درحال کلوچه خوردن بود
تهیونگ هم جونگکوکیش رو نگاه میکرد و
به این فکر میکرد که یک سال چقدر زود گذشتهبود...بااینکه تازه باهم قرار میزاشتن
اما یک سال بود میشناختش...
و اگه اون اولا یه پری میومد و بهش میگفت
'قراره در آینده عاشق این شاگردت بشی'
امکان نداشت باور کنهجونگکوک از همون اول عصابانیش میکرد
حرفای منحرفانه میزد
و حتی نمیتونست درست نقاشی بکشه
اما با همه اینا الان به این نقطه رسیده بودن...تهیونگ داشت به جونگکوکی که نور ماه
به صورتش میتابید نگاه میکرد
و در آخر برای اینکه اونو متوجه خودش کنه
تصمیم گرفت حرف بزنه
"رو لبت یه چیزی هست"
با انگشتش به لبای درشت کوک اشاره کردجونگ کوک کلوچه خوردن رو تموم کرد
و پشت دستشو رو لباش کشید
"کجا؟"تهیونگ صورتشو به صورت کوک نزدیک تر کرد
و با صدای بمش زمزمه کرد
"اینجا"
و لباشو به لبای جونگکوک چسبوند
پسرکوچکتر کلوچه هایی که دستش بود رو
پایین گذاشت و بازوهاشو دور گردن تهیونگ حلقه کردوقتی لباشونو از هم جدا کردن
جونگ کوک پوزخندی زد و گفت
"الان دقیقا موقع اعتراف کردنه"تهیونگ چشماشو تو حدقه چرخوند
قرار نبود دست برداره
نفس عمیقی کشید و به چشمای پسر مقابلش نگاه کرد
"خب باشه جونگکوک...من عاشقتم"
آروم گفت و دوباره برای بوسیدنش نزدیکش شد
"و تو هم عاشق منی"
(پایان)
________________________________
خب این بوک هم به پایان رسید ^^
امیدوارم از فیکایی باشه که دوسش دارینخب چیز زیادی ندارم برا گفتن فقط...
ممنون که تا اینجا همراهی کردین و با نظراتتون خوشحالم کردین -3-
'یه ۱۰شاتی کوکوی هم پابلیش کردم اگه خواستین بخونینش'دوستون دارم گیگیلیا 💜💜💜
یلداتون مبارککک😚🤗
دیگه میرم بای*-*
ESTÁS LEYENDO
honey pie | Taekook
Romance《completed》 چت های عجیب بین جونگ کوک ۱۸ ساله و معلم خصوصی نقاشیِ ۲۲ سالش تهیونگ Taekook , texting Original story by : @nathyoung Translating by : @meli19952000