7

368 92 7
                                    

پیدا کرن اون پسر سخت تراز چیزی بود که تصورش رو میکرد.

هوسوک اون رو خوب نمیشناخت. فقط میدونست اسمش پارک جیمینه و اسم همراهش یا همون پسر سیاه پوش ایم جه بومه. هر دوشون تازه وارد بودن. طبق حرف های هوسوک بیشتر سال رو خارج از کره بودن و با مربی های رقص خارج از کشور کار میکردن. به نظر میومد جه بوم و جیمین برای استادا زیادی عزیز بودن با نرفتن سر کلاساشون مشکل نداشتن

به جز اون اطلاعات زیادی ازش نداشت. جانگ کوک تمام هفته رو بعد از تموم شدن کلاس هاش محوطه ی دانشگاه رو به دنبال پسری با موهای نارنجی گشته بود اما اٍثری از خودش یا همراهش نبود. هر شب سعی میکرد جزئیاتی که از چهره ی پسر به یاد داره روی کاغذ بکشه. این تنها مدرکی بود که اثبات میکرد چیزی که دیده واقعیه نه زاده ی خیالش. اون بالاخره الهامش رو پیدا کرده بود اما انگار دوباره گمش کرده بود... زندگی خیلی سخته

روز دوشنبه سر کلاس تاریخ هنر رفت . با دیدن یونگی براش سری تکون داد و سر جای همیشگیش نشست. دوربینش رو برداشت و عکس های که این چند روزه گرفته بود نگاه کرد. حتی بعد از اومدن استاد هم به خودش زحمت نداد که به صحبت هاش گوش کنه. چند دقیقه از شروع کلاس گذشته بود که در باز شد و صدای یه نفر باعث شد سرشو بلند کنه.

"ببخشید اقای سانگ من راهرو رو گم کردم " جانگ کوک باورش نمیشد. توی چارچوب در همون پسر مو نارنجی وایساده بود. پارک جیمین. با نگاهی ملتمسانه به استاد زل زده بود و لب پایینشو گاز گرفته بود. جانگ کوک بهش زل زد. استاد بهش زل زده بود کل کلاس بهش زل زده بودن.

همه میدونستن که اقای سانگ بدش میاد یکی بعد از خودش بیاد سر کلاس. اول ترم اینو به همه گفته بود

سانگ گلوشو صاف کرد و گفت" اقای پارک، بهم گفته بودن که قرار به کلاس ما ملحق بشین لطفا بشینید.. و از دفعه ی بعد سعی کنید به موقع بیاید"

پارک جیمین لبخند زد و بعد از تعظیم کردن به سمت صندلی ها رفت روی یکی از صندلی های خالی کنار یه دختر نشست. جانگ کوک اخم کرد. بهش بر خورده بود. اگر کسه دیگه ای بود سانگ حاضر نمیشد راشون بده داخل کلاس. هوسوک راست میگفت اینا واقعا برای استادا عزیز بودن

جانگ کوک تمام مدت کلاس رو به جیمین زل زده بود و نمیتونست روی درس تمرکز کنه. طوری که انگشت هاش روی صفحه ی کیبورد لپتاپ تکون میخورد. طوری که سرشو به یه طرف کج کرده و به تابلو خیره شده بود. تا اخر کلاس جانگ کوک به یه موضوع فکر میکرد، که بی اجازه عکس گرفتن از کسی خلاف قوانینه یا نه.

وقتی که زنگ خورد جانگ کوک وسایلش رو جمع کرد تا پیش جیمین بره. اما اون تنها کسی نبود که همچین تصمیمی داشت. اطراف جیمین پر از دختر هایی بودن که میخواستن باهاش عکس بگیرن یا امضاشو بگیرن. برای همین جانگ کوک از دور منتظر وایساد تا سرش خلوت بشه. ازون فاصله میتونست انحنای شونه هاش و تیزی خط فکش که از زیر بلوز ابی یقه بازی که پوشیده بود ببینه

HIM (Persian)Where stories live. Discover now