کریس هم میخواست اشتباه شنیده باشه و هم همش درست باشه ، سر ییشنگ رو به سینه اش فشرد و زمزمه کرد
×میخوای بگی ....
میخوای همچیو از اول با من شروع کنی؟ییشنگ محکم پارچه کت کریسو توی دستاش چنگ گرفت
باید چه جوابی میداد؟+اگه به این سادگی اینو بپذریم .... یه ...یه احمق واقعیم تو باید از خیلی چیزا بگذری ....
وگرنه باید منو بکشی ....کریس بدون حرف منتظر شنیدن ادامه حرفای لی شد
+من .... فراموش میکنم
فراموش میکنم که ازدواج کردم و همسر و بچه ام کشته شدن ....
همچیو .... فراموش میکنم
اما اگه بخوای زنده بمونم و باهم از اول شروع کنیم ....
تو... باید همچیو رها کنی ....
منظورمو میفهمی؟کریس مکث طولانی کرد
چطور کسی که نصف عمرشو توی کشتن این و اون و ور رفتن با اسلحه مثل یه اسباب بازی گذرونده بیخیال همچی بشه؟
اما این تنها راهش بود ، ییشنگ حرفشو ادامه داد+نمیخوام .... بخاطر شغل مسخرت .... هر شب ترس از دست دادنتو داشته باشم....
اگه قراره تا آخر عمر کنار هم باشیم میخوام
میخوام یه زندگی آروم داشته باشم!برای لی فراموش کردن این اتفاقا مدت زمان زیادی میخواست پس همچی اونطور که میخواستن اینقدر زود پیش نمیرفت
کریس کمی عقب رفت و با فاصله نزدیک به ییشنگ نگاه کرد ، لبخند آرومی که روی لباش نقش بسته بود نشون میداد تسلیم شده×اگه تو اینطور میخوای ....
اگه اینطوری میتونم تورو داشته باشم
حتی اگه بگی بمیر میمیرم ....
این خواسته اگه نتیجش داشتن توعه ، برام باارزش ترین چیزهییشنگ سرشو برگردوند
+باید درک کنی ، من به زمان نیاز دارم...
زمان میخوام تا.... تا همچیو از ذهنم پاک کنم!
توام همینطور!
میخوام وقتی دوباره همو میبینم
مثل دوتا ادم عادی باشیم
کسایی که گذشتشون به فراموشی سپرده شدهکریس با رضایت به صورت دوست داشتنی لی نگاه کرد
×تا هر زمان که بخوای صبر میکنم
برای داشتنت از هیچ کاری دست نکشیدم
حاضرم سالها صبر کنم اگه تو اینطور میخوایکریس برخلاف میلش و طبق قراری که گذاشتن ییشنگو به جایی که میخواست برد ، هردوشون روی سکوی رو به ساحل از ماشین پیاده شدن
هردوشون به زمان نیاز داشتن
زمان برای فراموشی هرچی که بینشون اتفاق افتاده
باد سردی که از سمت ساحل میومد از بین موهای هردو رد میشد ، ییشنگ نمیدونست این جدایی توافقی قراره تا کی ادامه داشته باشه
سمت کریس برگشت ، رو به روش ایستاد و با بالا گرفتن سرش نگاهشو به اون داد
سعی کرد لبخند بزنه اما نمیشد×تو .... مطمعنی؟
کریس با این حرف سکوت بینشونو شکستییشنگ با تردید گفت
+آره .... این جدایی برای هردومون خوبه
این یه فرست جدیده
برای هردومون

YOU ARE READING
༄ Black Love
Fanfiction᯽ Couple : Krislay ༄ Genre : BDSM , angest , smut داستان عشق سیاه! عشق ممنوع بین بادیگارد و رئیسش! بادیگاردی که مخفیانه به کسی ک مامور محافظتش شده حس پیدا میکنه و توی شب عروسی رئیسش فکر انتقام به سرش میزنه .... اون دختر باید بمیره .....