اونقدر درد داشت که کنترل همچی از دستاش در رفته بود به خصوص ناله و فریاداش
بخاطر گریه های زیادی چشماش به یه کاسه خونی تبدیل شده بود و حس میکرد دیگه اشکی برای ریختن نداره
تمام صورتشم توی سیل اشک خیس و غرق بود
میدونست التماس هیچ تاثیری روی کریس نداره ولی میخواست از آخرین توانش استفاده کنه تا شاید دلش به رحم بیاد+تروخدا .... بسه دی....دیگه نمیتونم
درد داره .....
خواهش میکنمبریده بریده با بغض اشک و ملتمسانه تکرار میکرد
التماساش برای کریس یه نوع پیروزی بود
ولی از طرف دیگه وقتی اینطوری صداشو میشنید ناخداگاه دلش میسوخت ، ولی این حس زیاد دووم نداشت
پوزخند زد و دوباره چونه لی رو بین انگشتاش گرفت×درد داره؟ واقعا؟ میتونی دردی که من کشیدمو حس کنی؟
آره دقیقا همینه
این دردایی ک میکشیو قلب من کشید
پس منو سرزنش نکن
مقصرش خودتی!لی میدونست اگه بگه دوستش داره ممکنه فک کنه برای نجات این حرفو میزنه
هیچی نمیتونست نجاتش بده
اما قبل ازینکه کریس فاصله بگیره با همون لحن گفت+من مجبور بودم .... چرا درک .... نمیکنی!؟
نمیتونستمکریس با نیشخند چونه اش رو رها کرد و به سمت در رفت
×دهنتو ببند ، بهتره یکم به خودت استراحت بدی
زیاد فریاد کشیدی
حنجرتو برای بعدا نیاز دارمییشنگ ترجیح میداد فکر نکنه چه نقشه ای براش کشیده
چقدر دیگه میخواست ادامه بده؟
کریس قبل رفتن چشم بند خیس روی چشماشو برداشت و روی گردنش آویزون کرد
چشمای ییشنگ بخاطر وجود اون چشم بند و گریه های پشت سر هم تار بود
ولی به خوبی میتونست بعد خیره شدن به چشمای کریس اون وحشیگری ناشی از انتقامو ببینه ....
دیگه حتی ذره ای از اون محبت قبلی توی چشماش نبود
کریس به سالن عمارت برگشت ، سهون جکسون جونگین باخبر شده بودن جونمیون دوست صمیمی ییشنگ داره همه جا رو دنبالش میگرده
این قضیه ممکن بود براشون بد تموم بشه
اما تنها کسی که از موضوع جونمیون خبر نداشت جز کریس ، سهون بود
ولی فکرشم نمیکرد جونمیون دوست صمیمی اون پسر باشه
کریس طبق روال روی کاناپه نشست و با آشفتگی سرشو بین دستاش گرفت×الکل .... یکی برام بیاره!
داد زد
اما طبق معمول با صدای جدی جیون مواجه شد
+نه! دکترت گفته دیگه نباید مصرف کنی!
حتی یه مقدار کوچیکم باعث میشه صدمه ببینی چون طی این مدت زیاده روی کردی!کریس با نارضاتی و عصبانیت نالید
×جیون برای یه بارم که شده مخالفت نکن!
مگه وضعیتمو.....+دقیقا بخاطر وضعیتته که میگم!
باید ترک کنی!
جیون با جدیت گفتکریس که اصلا حوصله بحث نداشت مجبور به تسلیم شد
با ترک جیون از محوطه جونگین پا پیش کشید و با ایستادن رو به روی کریس گفت
![](https://img.wattpad.com/cover/247499342-288-k209099.jpg)
CITEȘTI
༄ Black Love
Fanfiction᯽ Couple : Krislay ༄ Genre : BDSM , angest , smut داستان عشق سیاه! عشق ممنوع بین بادیگارد و رئیسش! بادیگاردی که مخفیانه به کسی ک مامور محافظتش شده حس پیدا میکنه و توی شب عروسی رئیسش فکر انتقام به سرش میزنه .... اون دختر باید بمیره .....