p12 . i can kiss you queen?

284 57 30
                                    

بعد کلی کلنجار رفتن و غر زدن با کریس ، ییشنگ بالاخره راضیش کرد برگردن عمارت و البته باید اینم در نظر میگرفتن که بیشتر از این نمیتونستن خونه سوهو بمونن چون سهون برگشته بود باید راحتشون میزاشتن چانیول و بکهیون هم به برگشتن خونه خودشون و در این صورت وجود کریس و ییشنگ هرچقدرم سوهو و سهون به روشون نمیاوردن یه جورایی مزاحمت ایجاد میکرد

کریس تا عمارت رانندگی کرد و جکسونو برای زیر نظر داشتن جیون و سوجونگ اطراف اون کافه گذاشت
هنوزم حرف ساده ای که ییشنگ یک ساعت پیش زده بود توی سرش میپیچید ، چیز خاصی نگفته بود اما میشد از عمق کلمات قصد اون پسر رو فهمید

ییشنگ با لبای جمع شده از کلافگی فرت فرت اهنگا رو عوض میکرد و مابینشونم بخاطر چرند بودن آهنگ یه غر کوچیک میزد ، کریس نمیتونست به اون موجودی که الان چند برابر کیوت تر شده بود توجه نکنه و طوری نگاهش میکرد که ییشنگ متوجهش نشه اما این وسط یه حسی اذیتش میکرد

کسی که قرار بود عملیات روش انجام بشه ییشنگ بود اما کریس بجاش اضطراب داشت ، ییشنگ که میخواست زودتر برسن نگاهی به کریس انداخت و با همون کلافگی گفت
*اگه نمیتونی رانندگی کنی بگو من پشینم پشت فرمون

کریس که همچنان توی هپروت میچرخید با صدای ییشنگ هول کرد
×ها؟؟ چی نه نه خودم هستم

ییشنگ به نگاه های مشکوکش ادامه داد
*نیم ساعته داری با 60 تا میرونی اینجوری تا شبم نمیرسیم!

اصلا متوجه نبود چه سرعتی داره ، نمیتونست کنار ییشنگ باشه و هیچ کاری نکنه پس بیرون جاده یه گوشه پارک کرد چراغای ماشینم خاموش کرد و تقریبا همه جا توی بخاطر غروب خورشید نیمه تاریک شد ، ییشنگ با تعجب به کریس که تو این تاریکی چشماش برق میزد خیره شد و یکم جا به جا شد
*چرا .... ای...اینجا ایستادی؟

و قفل شدن در ماشین کافی بود که ییشنگ بفهمه این چند وقت یکم زیادی شیطنت کرده و بد روی کریس اثر گذاشته
×از بکهیون مشاوره گرفتی اره؟

بیشتر به ییشنگ نزدیک شد و با بخواب کردن صندلی کنترل وضعیت رو به دست گرفت ، ییشنگ خودشو به اون راه زد و با چشمای گشاد شده از تعجب به مرد خیره موند

*هااا؟ نه کی .... گفته!

انتظار نداشت کریس به این زودی ری اکشن نشون بده ، در هر صورت اونم یه مرد بود و راه و روش خودشو برای از راه به در کردن معشوقش داشت کریس مثل یه گرگ گرسنه نزدیکتر رفت و با نفس عمیق کنار گردن ییشنگ ریه هاش رو از عطر دوست داشتنی عشقش پر کرد و از اونجایی که حساس ترین قسمت بدن ییشنگ گردنش بود خبیثانه گفت
×پوست گردنت لبای منو میخواد ، میشنوی؟ میگن کبودش کن رد مالکیت بزار

ییشنگ با لپای گل انداخته و ریتم نفسش که حالا تند شده بود سکوت کرد نمیدونست مخالفت کنه یا اجازه بده!
×خب .... این سکوتو جواب مثبت طلقی میکنم

༄ Black LoveOù les histoires vivent. Découvrez maintenant