"سوم شخص"
در حالی که همه با نگرانی به دور آمبولانس حلقه زده بودن یک نفر کمی دور تر داشت برای کسی پیام میفرستاد:
- اگر یکی بهتون بگه سر صحنه فیلمبرداری یه اسلحه با واقعیش عوض شده و یه نفر هم در حد مرگ مجروح شده اون وقت این خبر چقدر ارزش داره؟
پیام رو برای یه خبرنگار خبرگزاری خیلی مشهور فرستاد و منتظر جواب شد. چند دقیقه بعد وقتی دیگه امبولانس رفته بود جواب اومد:
- بستگی داره کی مجروح شد یه آدم مشهور یا یکی از عوامل؟- فکر کن ادمی که شهرتش انقدر زیاده که تقریبا هفته ای یبار اسمش جزء ترندای جهانیه
- نگو که منظورت مبین اکسوعه جراحتش خیلی جدی بود؟ زنده میمونه؟یه عکس از زمین لوکیشن که حالا از خون مبین قرمز بود گرفت و فرستاد و نوشت:
- نظر خودت چیه؟ بجز این عکس فیلم لحظه تیر خوردنش هم هست. حالا چقدر می ارزه؟
پیام خیلی سریع براش رسید:
- انقدری که میتونی تا مدت ها باهاش شاد زندگی کنی فقط برام شماره حسابت رو بفرست همین الانلبخند روی لب های اون استف نشست. بالاخره یه جا جون کندن برای این تیم فیلمبرداری نتیجه داد.
خبرنگار به محض پلی کردن فیلم از شدت تعجب و شوک دهانش باز موند. فقط یه فیلم سیزده ثانیه ای بود اما ارزش چند برابر پولی که داده بود رو داشت بلافاصله به دیدن رییسش رفت و کمی بعد رییس بدون فوت وقت خبر رو منتشر کرد.
خیلی دورتر از اونجا یه نفر بی خبر از همه جا با استرس و ما بین گریه شماره مافوقش رو گرفت:
- الو قربانمافوق با شنیدن صدای گریه زیردستش ترسید:
- دوکون چی شده؟ چرا داری گریه میکنی...
- مبین... قربان مبین تیر خورده.- میدونم امروز روز آخر فیلمبرداری بود دیگه این که گریه نداره
- نه نه منظورم این نیست اون واقعا تیر خورده اسلحه ها واقعی بود
درجا ترس برش داشت اگر این خبر راست بود یه بحران جدی پیش روشون بود.- چی؟ چطور ممکنه؟ حالا تو کجایی حال مبین چطوره؟
منیجر مبین به خطوط روی مانیتور احیای امبولانس و تلاش پزشک سیار نگاه کرد و گفت:- نمیدونم فکر نکنم زیاد خوب باشه من تو امبولانسم داریم میبریمش بیمارستان.
- بی هوشه؟- درجا بی هوش شد خون زیادی ازش رفت تا امبولانس به اون سوله های خارج شهر برسه. تازه همین یه ماه پیش یه واحد خون بهش تزریق شد خودش هم که کم خونی داره... وای اگر چیزیش بشه باید چکار کنیم.
مافوق با نگرانی دستور داد:
- تو فقط وظیفه ات رو انجام بده اجازه نده هیچ عکسی تو بیمارستان ازش منتشر بشه به هیچ خبرنگاری هم اجازه نزدیک شدن نده من یه تیم محافظت برات میفرستم.
YOU ARE READING
paper cut2
Fanfictionادامه بوک paper cut رو به دلیل تموم شدن چپتر مجاز بوک قبلی اینجا قرار میدم ژانر: رومنس فلاف اسمات کاپل: سوبین، چانیک، ییژان با حضو جمع کثیری از ایدول های کپاپ از گروه های مختلف