paper cut 209

1.1K 183 376
                                    

دستش رو با تردید بالا اورد و صورتم رو لمس کرد. از لمس دست خنکش با پوست صورتم لبخندی روی صورتم نشست و کف دستش رو که به لبم خورده بود بوسیدم.

انقدر از حضورم و واقعی بودن حضورم شوکه شده بود که به لکنت افتاده بود:
- تو... اینجا... چطوری؟
جمله ساختن با حرفاش سخت نبود.

فاصله صورتم رو کمی با صورتش کم کردم و در همون حال جوابش رو دادم:
- مگه اینجا خونه منم نیست؟ چرا نمیتونم تو خونه خودم باشم؟

چشماش خیس شد و با بغض گفت:
- خوبه حداقل قبل رفتنت ارزوی اینکه این خونه رو ببینی توش باشی و خونه ات بدونیش به دلم نمیمونه.

انقدر بهش نزدیک شده بودم که حالا میتونستم با خیال راحت ببوسمش به جای لبهاش پیشونیش رو عمیق و طولانی بوسیدم که بهش حس امنیت بدم و بعد گفتم:
- من دیگه هیچ جا نمیرم.

لبامو از پیشونیش جدا نکردم و اونم چشماشو باز نکرد ولی با چشم بسته گفت:
- گفتی فقط اگه بهت بگم نرو نمیری
با لبخند گفتم:
- اما تو دروغ زیاد میگی واسه همین این بار از اونی که دروغ نمیگه میپرسم

سرم رو روی سینه اش گذاشتم و از قلبش سوالی پرسیدم که انتظار داشتم فقط قلبش بهش صادقانه جواب بده:
- یعنی هنوزم میخوای برم؟

خودش سکوت کرد اما طپش قلبش بیشتر شد آروم خندیدم و قلبش رو از روی پیرهنش بوسیدم و توی گوش قلبش گفتم:
- نگران نباش حالا که تو گفتی نرو نمیرم.

بالاخره خیسی چشماش اشک شد و اندازه یه قطره بارید و پرسید:
- چطور میتونی بعد از اینکه این همه اذیتت کردم بازم انقدر رمانتیک باشی؟

کنارش روی تخت دراز کشیدم و در حالی که سرم روی سینه اش میذاشتم دستم رو دور تنش حلقه کردم و گفتم:
- تا حالا کسی رو انقدر زیاد دوست داشتی که حتی وقتی دلت رو میشکنه با خودت بگی چه بهتر حالا با چند تیکه قلب بیشتر دوسش دارم؟

انتظار جوابی که داد رو نداشتم:
- اوهوم... تورو.
حلقه دستم رو دور تنش تنگ تر کردم و گفتم:
- بدجنس نشو من هیچ وقت دلتو نشکستم.

- ولی هربار که من دل تورو میشکستم دل خودمم میشکست.
سرم رو یکم بلند کردم و چند بار پشت سر هم سمت چپ سینه اش رو بوسیدم و بعد هر بوسه گفتم:
- خوب شدی؟ اروم شدی؟ الان چی؟ حالا چی؟

بالاخره تونستم بخندونمش. خندید و دستش رو دور گردنم حلقه کرد و سرم رو به سینه اش فشار داد تا باز اروم بگیرم.
- باورم نمیشه دوباره اومدی تا ارومم کنی

کاملا گیج بود انگار نمیتونست باور کنه به این سادگی اشتی کردیم راستش خودم هم باورم نمیشد هر لحظه منتظر بودم از بهت در بیاد و باز بگه بازیت دادم
بعد از چند لحظه سکوت پرسید:
- چطوری اینجا رو پیدا کردی؟

paper cut2Where stories live. Discover now