paper cut 205

1K 189 172
                                    

روی کاناپه گوشه استدیو دراز کشیده بودم و بی هدف آباژور بالای سرم رو خاموش روشن میکردم اما فقط جسمم اینجا بود و ذهنم هنوز هم توی چند ساعت پیش مونده بود هنوز به وضوح صدای فریاد های چانیول و گریه جونگین و سهون توی گوشم بود.

نگاه دلخور بکهیون و مینسوک و نگاه متاسف چن از جلوی چشمم کنار نمیرفت و  بدتر از همه اینها کار سوهو که من رو به عنوان قدرتش پیش انداخت تا مجبور شم تو روی بقیه هیونگام بایستم روی اعصابم بود.

من گناهی نکرده بودم و فقط میخواستم مثل همیشه هرچیزی که سوهو ازم میخواد رو براش انجام بدم اما حالا تنها مقصر ماجرا شناخته شده بودم.

دوستام کسانی که حتی بیشتر از برادرم کنارشون زندگی‌کرده بودم و باهاشون صمیمی بودم خائن صدام کرده بودن و من برای جوابشون فقط با چشمای خیس نگاهشون کرده بودم و قهر و رفتن شون رو دیده بودم

حرف بی رحمانه کیونگسو هنوزم توی گوشم بود "میخوای بری؟ خب برو اما بدون هیچ کدوم ما هیچ وقت دلش واسه یه خائن تنگ نمیشه" اما من هنوز نرفته دلم تنگ شده بود.

یاد حرف جونگهیون هیونگ افتادم که همیشه میگفت اشکال نداره اگر دلت گرفته میتونی گریه کنی و من الان شدیدا دلم می‌خواست زار زار به حال خودم گریه کنم.

صدای موبایل باعث شد دست از سر خاموش و روشن کردن آباژور بردارم. به اسم تمین روی صفحه موبایل نگاه کردم و بعد از بالا کشیدن بینیم جوابش رو دادم:
- تمین هیونگ؟

صداش وقت گفتن نگران بود:
- حالت خوبه موبینا؟
یعنی فهمیده بود گریه میکردم؟ دروغ معروفم رو گفتم:
- خوبم هیونگ.

- مطمئنی خوبی؟ موبین میدونی که هر مشکلی داشته باشی میتونی روی من حساب کنی؟
این نوع حرف زدنش عادی نبود در واقع کاملا غیرعادی بود تمین هیونگ هیچ وقت اینطور با من حرف نمیزد.

پس با لحن نگرانی پرسیدم:
- چیزی شده هیونگ؟
- خبرا رو هنوز نخوندی؟
ته دلم خالی شد؟ تازگی هیچ خبر خوبی نشنیده بودم اینبار قرار بود چه خبر بدی بشنوم؟ با ترس پرسیدم:
- چه خبر شده هیونگ؟

کمی مردد جواب داد:
- دیسپچ رو یه نگاه بنداز
باشه ای گفتم و خواستم قطع کنم که باز صدام کرد جواب دادم:
- بله هیونگ

نفس عمیقش حتی از پشت خط هم شنیده شد و بعد محزون گفت:
- موبین میدونی گاهی با خودم فکر میکنم اگه بیشتر به جونگهیون هیونگ توجه میکردیم اگر وقتی میدیدم چقدر استرس داره با گفتن اینکه ما هم همین استرس داریم بیخیال نمیشدیم و سعی میکردیم واسه حل مشکلاتش کمکش کنیم اون وقت شاید الان هنوزم بین ما بود. من یه برادرم رو از دست دادم موبین نمیخوام دومیشو هم از دست بدم پس هر مشکلی داشتی هر چی هرچقدر کوچک بدون من برای شنیدنش اینجام. باشه؟

paper cut2Where stories live. Discover now