بخاطر درد شدیدی که توی شونه سمت چپم پیچیده بود بیدار شدم به محض باز کردن چشمم یهو هفت تا سر بالای سرم ظاهر شد از درد اخمم رو توی هم کشیدم و با گیجی گفتم:
- شما اینجا چیکار میکنید؟همشون یه نفس عمیق کشیدن و بکهیون به جای همه پرسید:
- درد داری؟
- معلومه که درد دارم تیر خوردما.مادرم هر وقت بخاطر مریضی زیادی آه و ناله میکردم میگفت تیر که نخوردی یه سرما خوردگی ساده ست حالا کجا بود که ببینه کلکسیونم تکمیل شده و واقعا تیر هم خوردم. اوه راستی مادرم... با استرس پرسیدم:
- خبر عمومی شد؟ خانواده ام هم فهمیدن؟
کیونگسو گفت:
- کل جهان رو واسه نصف روز سوگوار کردی حالا میپرسی عمومی شد؟
لی جواب داد:- نگران خانواده ات نباش خواهرت به گوشیت زنگ زد من جواب دادم وقتی بهش اطمینان دادم حالت خوبه گفت اجازه نداده مادر و برادرت چیزی از اخبار بشنون
با خیال راحت نفسم رو بیرون فرستادم و نگاهم باز بین شون گشت. همه شون بودن اما پس چرا سوهو اینجا نبود؟ باید میپرسیدم اما نمیخواستم بپرسم توان اینکه بشنوم خبر تیر خوردنم انقدری براش مهم نبوده که به خودش زحمت اومدن بده رو نداشتم.
برای فراموش کردن اینکه راست گفته بود که براش اهمیتی ندارم فکرم رو مشغول کسایی کردم که براشون اهمیت داشتم پس رو به سهون که گریه میکرد پرسیدم:
- الان که خوبم واسه چی داری گریه میکنی؟سهون بینیش رو بالا کشید و گفت:
- نمیدونی دیگه با خبر مرگت ما رو کشتی و زنده کردی حالا داری میگی من خوبم. میترسیدم دیگه هیج وقت نتونم بهت بگم چقدر واسمون مهمیابرویی بالا انداختم و پرسیدم:
- مرگ؟
کیونگسو توضیح داد:
- شبکه خبری فقط یه فیلم از لحظه تیر خوردنت گذاشت و گفت حادثه در فیلمبرداری بعد از اونجایی که سمت چپ سینه ات بود همه گفتن مستقیم به قلبش خورده و مرده واسه همین شایعه مرگت پخش شدمرگ؟ پس یعنی مرگم هم براش اهمیت نداشت؟ من فکر کردم فقط...
جونگده با تعجب پرسید
- چرا گریه میکنی؟گریه میکردم؟ دستم زیر چشمم کشیدم و اشکم رو نگاه کردم. خب گریه کردنم داشت کسی که من بیشتر از جونم دوسش داشتم جون من براش اهمیتی نداشت این گریه کردن نداشت؟
بکهیون اشکامو پاک کرد و با دلسوزی گفت:- درد داری؟ میخوای دکتر رو صدا کنم؟
لی یهو از جا پرید و گفت:
- ای وای دکتر... گفته بودن به هوش که اومد صداشون کنم کلا یادم رفت.
به سرعت از اتاق بیرون رفت و اجازه نداد بگم اتاق خودش زنگ خبر داره جونگده نگاهی به گوشیش کرد و گفت:- دوباره سهام داره میره بالا.
بی حوصله پرسیدم:
- سهام چی؟
به جای اون چانیول توضیح داد:
YOU ARE READING
paper cut2
Fanfictionادامه بوک paper cut رو به دلیل تموم شدن چپتر مجاز بوک قبلی اینجا قرار میدم ژانر: رومنس فلاف اسمات کاپل: سوبین، چانیک، ییژان با حضو جمع کثیری از ایدول های کپاپ از گروه های مختلف