وقتی جونگ کوک و تهیونگ تنها شدن ، جونگ کوک میخواست سوالی که ذهنش رو درگیر کرده بود رو بپرسه اما نمیدونست چطوری..
تهیونگ داشت با گوشیش کار می کرد و تند تند تایپ می کرد ، جونگ کوک نمیدونست داره چی کار میکنه و البته اهمیتی هم نمی داد."امم..چرا..به نامجون شی گفتی یه خونه..پیدا کنه؟میتونستی بیای دنیای ما.."
جونگ کوک بالاخره پرسید.
تهیونگ گوشیش رو کنار گذاشت و گفت:"من نمیتونم اینجا رو ترک کنم ، اینجا خونمه..شاید یه وبتون لعنتی باشه ولی خونمه"
جونگ کوک لبش رو گاز گرفت:"خب...بعدش میتونی برگردی.."
"نمیخوام ، من میخوام اینجا باشم تا اگه اتفاقی افتاد بهم خبر بدن نه که توی دنیای شما از طریق وبتون بفهمم ، شاید بعدا بیام ولی الان...وضعیت درستی نیست..تو هم نمیتونی برگردی.."
تهیونگ با لجبازی گفت و دوباره گوشیش رو برداشت و مشغول تایپ کردن شد."یااا!من میخوام برگردم!"
جونگ کوک غر زد و تهیونگ بهش محل نداد.کمی بعد تهیونگ بالاخره کار با گوشیش رو تموم کرد و سمت اتاقی که سوکجین توش استراحت می کرد ، رفت.دروغ بود اگه میگفت نگران نشده ، سوکجین بجز جزو کارکنانش بودن ، هیونگش بود و اون دوستش داشت و به هر حال میدونست هیونگش به زودی جفت نامجون میشه ، باید یه سری بهش می زد و بعد آماده ی رفتن می شد.
سمت اتاق قدم برداشت و جونگ کوک هم تصمیم گرفت کار اشتباهی نکنه و همونجا بشینه.
تهیونگ در اتاق رو آروم باز کرد و سوکجین رو دید روی تخته و صورتش پر از زخمه ، نامجون توی اتاق نبود ولی یه دکتر بالا سر اون بود.حدس این که نامجون کجاست و داره چی کار می کنه براش سخت نبود ، به هر حال اون باید جبران می کرد.
سوکجین خوابیده بود ، اون کتکش زده بودن چون از افراد تهیونگ بود.مسخره ست.
دکتر تعظیمی کرد:"حالشون خوب میشه ، استخونی نشکسته اما کبودی های زیادی روی شکمش و صورتش بود که زود خوب میشن ، بدن قوی ای داره و همین کمکش میکنه زودتر خوب شه ، نگرانش نباشید"
تهیونگ سر تکون داد:"باشه ، اگه کارت تموم شده میتونی بری."دکتر لبخندی زد:"بله یکم دیگه تموم میشه"
و برگشت سر کارش ، تهیونگ بی اهمیت به وجود دکتر توی اتاق ، به سوکجین نگاه کرد و زیر لب معذرت خواست ، تقصیر خودش هم بود.برای آخرین بار نگاهی به سوکجین انداخت و از اتاق بیرون رفت ، باید یه سری به نامجون می زد تا ببینه کار ها چطور پیش رفته.
و البته که نامجون تونسته بود یه خونه توی بوسان پیدا کنه و اون خونه توی یه جایی مثل روستا بود ، حداقل جوری بود که کسی به مجرم و رئیس یه شرکت معروف و...اهمیت نده یا نشناسه.قرار شد یک ساعت دیگه حرکت کنن و نامجون هم گفت که حواسش به همه چی هست و همه چی رو حل میکنه و اون نباید نگران باشه.تهیونگ میدونست نامجون وقتی حرفی رو بزنه ، پاش میمونه.بهش اعتماد داشت.
VOCÊ ESTÁ LENDO
♨My Hope_Vkook♨
Lobisomem[امید من] جونگ کوک فقط میخواست داخل اتاق کار هیونگش رو بگرده... نمیدونست قراره وارد وبتون مشهور مای هوپ بشه که هوسوک هیونگش نویسنده اش بود و از قضا امگاورس بود. اون یه بُعد دیگه بود؟؟ Couple:VKOOK 🍫 وضعیت: پایان یافته.