Part 14

359 52 0
                                    

بعد رفتن جین، وقتی برگشتم یه دفعه جونگ‌کوک صاف ایستاد. می‌دونستم یخ کرده ولی میخواست کم نیاره. از فشار بین دندوناش معلوم بود دیگه نمیتونه سرما رو تحمل کنه. دلم میخواست اذیتش کنم ولی بیخیال شدم. ارزش اینکه بخواد دوباره سرم داد و هوار راه بندازه رو نداشت. به خاطر همین راه افتادم و رفتم تو. اون هم پشت سر من اومد و سریع در رو بست. داشتم میرفتم سمت آشپزخونه که صدام کرد.

جونگ‌کوک _ لیا...

مکثی کردم و بعد به آرومی برگشتم. دیدم نشسته رو زمین و حواسش به هاپوعه. قیافه‌م وا رفت. سرم رو به نشونه‌ی تاسف تکون دادم و خواستم دوباره برم که گفت:

جونگ‌کوک _ امشب اگه تنها بمونی اشکالی نداره؟

دوباره برگشتم. هنوزم با هاپو سرگرم بود، ولی برای لحظه‌ای سرش رو بلند کرد و منتظر جواب من شد. اون موقع بود که جمله‌ش رو توی ذهنم تحلیل کردم. میخواست بره؟ نکنه پیش دیانا؟ لبخند مسخره‌ای ناخوداگاه روی لبام نشست. نگام رو دادم یه ور دیگه و فقط گفتم:

_ نه.

ولی اون لبخند زیاد دووم نیاورد و خیلی سریع محو شد. جونگ‌کوک هاپو رو گذاشت روی زمین و از جاش بلند شد.

جونگ‌کوک _ مطمئنی؟

_ اوهوم.

بعد چند ثانیه سکوت و نگاه خیره، درحالی که سرش پایین بود راه افتاد سمت اتاق. جلوی در که رسید چرخید سمتم و گفت:

جونگ‌کوک _ ولی یه موضوعی هست که میخواستم در موردش باهات صحبت کنم...

سرمای عجیبی تو صداش موج میزد، که خیلی زود من رو به لرزه انداخت. خیره به چشماش، منتظر ادامه‌ی حرفش شدم. همین‌طور که عقبی ازم دور میشد گفت:

جونگ‌کوک _ البته قبلش باید به یه سری چیزا رسیدگی کنم. به خاطر همین میزارمش واسه فردا.

شاید داشت مقدمه چینی میکرد که بهم بگه از اینجا برم. همون طور که دیانا ازش خواسته بود.

جونگ‌کوک _ پس صبحانه رو با هم میخوریم. باشه؟

برخلاف میلم، فقط تونستم سرم رو به نشونه‌ی تائید تکون بدم. حتما فهمیده بود با این حرفش یهویی چقدر بهم ریخته‌م چون به سختی برگشت و رفت تو اتاق.

نفس عمیقی کشیدم و افتادم روی مبل. اگه واقعا همچین چیزی ازم میخواست باید چی کار میکردم؟ منی که دیگه هیچی برام نمونده بود. نه زندگی، نه کاری، نه حتی جین که دلم بهش خوش باشه.

جونگ‌کوک _ باز نیام ببینم نیستی‌ها!

صدای بلندش از تو اتاق می‌اومد:

جونگ‌کوک _ اگه یه بار دیگه به خاطر این و اون منو قال بزاری و از اینجا بری، دیگه حق نداری برگردی، فهمیدی؟ از این به بعد هم هر اتفاقی افتاد، اول میای پیش خودم!

Whore 2 | فاحشه ۲Where stories live. Discover now