Part 3

501 60 2
                                    

به خودم که اومدم دیدم همزمان با من همه به دختره خیره شده بودن

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

به خودم که اومدم دیدم همزمان با من همه به دختره خیره شده بودن. ولی اون داشت مي‌خنديد، به من، به پسرا، به سكوتمون، به نگاهمون و به همه چيزهايي كه مي‌دونست.

دیانا _ چرا ایستادی؟ برو دیگه!

نگاهم رو از صورت طلبکارش گرفتم و راه افتادم. به بار که رسيدم مايا با تعجب گفت:

مايا _ چي شد؟ چرا این شکلی شدی؟

يه سيني برداشتم و چندتا پیک ودکا گذاشتم روش.

مايا _ هي... باتوام... خوبي؟ چي شدي يهو؟ بازم سارا چيزي بهت گفته؟

بدون هيچ حرفي سيني آماده رو برداشتم و مایا رو از سر راهم دادم کنار و اومدم بيرون. اصلا نفهميدم چه طوری رفتم و برگشتم. فقط دلم ميخواست زودتر بفهمم اون دختره از ديشب چي ميدونه.

به خاطر همين سريع پيک‌ها رو پخش کردم و آخري رو گذاشتم جلوش و با حرکت چشم بهش علامت دادم که بياد دنبالم. ولي اصن به روي خودش نيورد. یکی از پیک‌ها رو برداشت و گفت:

دیانا _ من که از ديشب تا حالا زياد تغيير نکردم. نمیدونم چرا یادت نمیاد، ولی...

برگشت سمت من و با ابروهایی بالا رفته گفت:

دیانا _ با اين لباس و قيافه واقعا نميشه لیا رو شناخت. مگه نه؟

برق از سرم پريد. نگام به دهنش موند. یعنی دیشب منم با اونا بودم؟ کی؟ چه طوری؟

يکي از پسرا که حسابي کلافه شده بود با عصبانيت گفت:

جونگ‌کوک _ منظورت از اين حرفا چیه؟ باز چه نقشه‌اي کشيدي؟ ها؟

دیانا پوزخندي زد و بلند شد. جلوی چشمای گشاد من، بازوم رو گرفت و منو برگردوند طرفشون.

دیانا _ چشمات رو وا کن و خوب نگاه کن. هم به من... هم به این... اون وقت اتفاقاي ديشب رو يادت مياد.

نفسم داشت بند میومد. یهو بدترین اتفاقایی که میتونست افتاده باشه اومد جلوی چشمام. جرئت نداشتم سرم رو برگردونم ولي سنگيني نگاه هردوشون رو حس ميکردم.

دیانا _ فقط نگو يادت نيست شبت رو با کي گذروندي؟

وا رفتم. باورم نمیشد. حالا نگاه جونگ‌کوک پر ترديد بود و نگاه دوستش پر از تعجب.

Whore 2 | فاحشه ۲Donde viven las historias. Descúbrelo ahora