در آسانسور که باز شد جونگکوک هم همراه من اومد تو.
جونگکوک _ حالت خوبه؟
چشمای پر از اشکم رو ازش پنهون کردم و فقط سرم رو به نشونهی اره تکون دادم. ولی نفسام به سختی میومدن و میرفتن. داشتم از بغض سنگین تو گلوم خفه میشدم. دلم داشت از تو میسوخت.
همین که رسیدیم بلافاصله در بالکن رو باز کردم. هوای سرد راه نفسم رو آزاد کرد. نگام به خونهی جین افتاد. امید داشتم بازم بیاد بیرون و کنارم بایسته. به آرامش حضورش احتیاج داشتم.
آروم رفتم سمت خونهاش. درو کشیدم ولی باز نشد. بازم قفلش کرده بود. همهی برقها هم خاموش بود. پشت در شیشهای ایستادم و تکیه دادم بهش و چشمام رو بستم.
_ جین... بگو که اونجایی... بگو که صدام رو میشنوی... بگو!
با درموندگی پیشونیم رو چندبار محکم کوبوندم به شیشه و با بغض و حرص گفتم:
_ بگووووووو
جونگکوک _ لیا!
بازوم رو گرفت تا منو بکشه عقب ولی نزاشتم. دوباره چسبیدم به شیشهی سرد و بخار گرفته.
_ جین... با توام!
پر از حرص و بغض بودم. حالم دست خودم نبود.
_ مگه خودت نگفتی من پروانهام. مگه نگفتی فقط بلدم بپرم و فرار کنم. قرار بود از این به بعد همیشه یه شمع برام روشن بزاری که بتونم پیدات کنم. پس کجایی لعنتی!
مشت محکمم رو کوبوندم به شیشه. صورتم از بغض و درد مچاله شد.
_ جین...
وسط هقهقهام دوباره صداش کردم، التماسش کردم.
_ بیا بیرون. به خدا دیگه نمیرم. دیگه نمیپَرم. ببین... پروانهت از پریدن استعفا داده. فقط میخواد کنارت باشه. پس ترو خدا بیا بیرون. بیا بیرون!
جونگکوک _ لیا... یه لحظه به من گوش بده.
جونگکوک بازم از پشت بازوهای منو گرفت و منو کشید عقب.
_ جیننننن... خدا لعنتت کنه. بیا بیرووننننننن... با توااااام.
دوباره مشتهای محکمم رو حوالهی شیشه کردم. یهو جونگکوک با عصبانیت سرم فریاد کشید:
DU LIEST GERADE
Whore 2 | فاحشه ۲
Fanfictionحالا من صدایِ خنده هاتو از کجا بیارم وقتی دلم تنگ میشه؟ .............................................. بازی بین جونگ کوک و جی و دیانا و جین شوخی شوخی تموم شد ولی یه دختر جدی جدی مُرد. حالا جونگ کوک و جین بعد 2 سال برمیگردن امریکا، بدون اینکه بدونن س...