زیبایِ وحشی

788 152 171
                                    

اگر ما برای شاد زیستن خلق شده بودیم، از لحظه ی آغاز تولد؛ اشک نمی ریختیم.
.
.
.
اسپری بنفش کنار دستش رو پرت کرد و زین یک دستی اون رو توی هوا قاپید. چند بار تکونش داد و بعد داخل خطوط منحنی که روی دیوار کشیده بود رو رنگ زد.

لو: وای پسر، عالی شده.

زین: هنوزم کار داره.

لو: کامان زین، اگه یکی از نگهبانای پارک ببینتمون بد میشه.

زین: تا وقتی که اسکیت بردمو دارم کسی به گرد تخمامم نمیرسه.

لو: نمیدونم این حجم از خود شیفتگی رو کجات جا میکنی.

زین: تو کونم.

لویی ابرویی بالا انداخت و با خنده به پیشونیش زد، روی نیمکت با کمی فاصله از زین نشست و از قوطی سودا توی دستش نوشید.

لو: زیادی رک و راست حرف میزنی.

زین: ولی حق میگم.

لو: بله اکثر حرفات حقیقت ان و کاملا بی ملاحظه بیانشون میکنی، تو کاری میکنی که آدمها ازت بترسن. اگه کسی قصد بدی داشته باشه تو میفهمی و به روش میاری، خوبه که متوجهش میشی ولی باید جلوی زبونتو بگیری. من میخوام ازت محافظت کنم زی، اینکه آدما ازت کینه بگیرن و حس کنن تحقیرشون کردی مثل دست گذاشتن رو لبه ی تیغه
میدونم روزی بهت آسیب میزنه.

زین: برای چی باس ملاحظه یه مشت کصمشنگو بکنم
وقتی کسی حاضر نی واقعا بهم گوش بده. تو انتظار داری
به خاطر لحن خشنم از آدما عذر خواهی کنم ولی من نمیتونم؛ وقتی کسایی که منو به اینجا کشوندن
هیچوقت ازم عذر خواهی نکردن!

زین: بهم گفتی که به جلسه های مثبت اندیشی موریس گمبل برم و هفته ای دو ساعت به کصشراتشون گوش بدم و منم انجامش دادم، نه اینکه اعتقادی به این چیزا داشته باشم، نه.
فقط به خاطر اینکه روی داداشمو زمین نندازم.

لو: زینی، من خیلی خوشحال میشم که به حرفام اهمیت میدی؛ این برام خیلی ارزشمنده.

زین: چون تو ارزششو داری، ولی اون مادرسگا نه.

لو: تو هنوزم زیادی بدبینی، به همه کس و همه چیز. ‌اون جلسه ها هیچ تاثیری روت نذاشتن؛ چون نخواستی تغییر کنی. اینطوری فقط به خودت آسیب میزنی، یه روز نشده که خوشحال و خوشبین ببینمت... .

زین: ناموصا انتظار داشتی با اون کصشرات تغییر کنم؟!
موریس گمبل ابله و اون جک و جنده های دورش میشینن اونجا و قهوه و بیسکوییت کاراملی میخورن، حرفایی میزنن که دوزار نمی ارزه. "اگه همه بدی کردن، تو خوبی کن" باشه چشم، آخه من گوشام مخملیه!

زین: "این یه زندگی بد نیست، فقط یه روز بده" ولی از من بپرسی میگم این یه زندگی خوب نیست، فقط یه روزه که بگایی های کمتری داره.

EdenDonde viven las historias. Descúbrelo ahora