𝔓𝔞𝔯𝔱 𝟏𝟑

8.4K 1K 512
                                    

شاید خیلی مسخره بنظر میرسید که تهیونگ از زمانی که به قصر برگشته بودن مثل جوجه اردکایی که مادرشونو گم کردن مدام رژه میرفت و نمیتونست خودشو آروم کنه...

ولی حقیقت این بود که به شدت نگران جیمین بود و از موقعی که شاهزاده اونو همراه خودش به اتاقش برده بود نمیدونست چه بلایی سر دوستش اومده...

عذاب وجدان مثل وزنه ای سنگین داشت تموم وجودشو زیر بارش له میکرد و تهیونگ نمیتونست تصور کنه اگه بلایی سر تنها کس زندگیش میومد میخواست دقیقا چیکار کنه...

از موقعی که یادش میومد جیمین همیشه همراهش بود و امکان نداشت لحظه ای رو دور از رفیقش گذرونده باشه...
و حالا به لطف اون شاهزاده ی لعنتی حتی جرئتشو نداشت سراغ جیمینو بگیره تا حداقل خیالش راحت بشه...

همه ی این قضیه رو تقصیر خودش میدونست که با خریت محض و فقط برای اثبات به اون جئون احمق جون دوستشو به خطر انداخته بود...

با به یاد آوردن چهره ی عصبی فرمانده ی جذابش چشماشو برای چند لحظه بست... امکان نداشت به این راحتیا از دست اون مرد راحت بشه...

-خودتو مرده فرض کن تهیونگ

زیر لب به خودش تشر زد و پاشو محکم زمین کوبید...

+جناب کیم...

با شنیدن اون صدای آشنا چشماش در کسری از ثانیه باز شدن و با تعجب به سمت صدا برگشت و با دیدن جونگکوکی که با جدیت تمام به اون خیره شده بود آب دهنشو با صدا قورت داد...

فکرشو نمیکرد به این زودی عمر عزیزش به پایان برسه... کاش لااقل وقت میکرد از جیمینش خداحافظی کنه.‌.

- ب-بله فرمانده...

نگاهشو از چشمای ترسناک جونگکوک گرفت و به زمین دوخت... حقیقتا جرئت اینو نداشت که حتی یه ثانیه دیگه به چشمای اون مرد زل بزنه...

+همراه من بیا

و همون جمله کافی بود که تهیونگ حس کنه قلبش از تپیدن ایستاد... خب این اخرش بود... رسمن حس میکرد دست و پاهاش از شدت ترس یخ زدن و بی حس شدن...
به سختی پاهاشو حرکت داد و دنبال اون مرد رفت...

- ق-قربان .... م-من....

بغضی که به گلوش فشار میاورد مانع از ادامه حرفش میشد...

با دنبال کردن مسیر متوجه شد که به سمت اتاقی میرن که اولین بار جونگکوک اونو به اونجا اورد... انبار اسلحه ها..

تهیونگ با دیدن اون مکان سرجاش کنار در ایستاد... امکان نداشت که جونگکوک بخواد اونجا..‌

+تهیونگا...خودت خوب میدونی که از دستورم سرپیچی کردی...

تهیونگ با شنیدن صدای اون مرد سرش رو بالا اورد و بهش خیره شد درحالیکه داشت قدم به قدم به تهیونگ نزدیک میشد...

𝐓𝐚𝐤𝐞 𝐌𝐲 𝐒𝐨𝐮𝐥 || 𝐘𝐨𝐨𝐧𝐌𝐢𝐧 (𝖢𝗈𝗆𝗉𝗅𝖾𝗍𝖾𝖽)Where stories live. Discover now