نفس های داغ یونگی درحال به آتیش کشوندن پوست گردن جیمین بود درحالیکه اون پسر رو روی تشکش انداخت و دست هاشو دو طرف بدن اون قرار داد
+تو...واقعا برام سختش میکنی
بوسه های بی قرار و پشت سر هم یونگی روی گردن سفید اون پسر باعث میشد جیمین با بی طاقتی به بازوی اون مرد چنگ بزنه و حرارت زیادی رو روی پوستش حس کنه...
با حس دست مردی که روی پهلوهای برهنه ش قرار داشت چشمای خمارش رو اروم باز کرد و متوجه شد که یونگی بند لباسش رو باز کرده بود و با چشمای خمار و وحشیش درحال دید زدن بدن سفید و دست نخورده ی پسر زیرش بود...
عطش یونگی برای لمس اون بدن باعث میشد بیشتر از این نتونه خودش رو نگه داره و لب هاش رو روی لب های پفکی و آلبالویی جیمینش کوبوند و با ولع و حرصی که تا حالا تجربه نکرده بود شروع به بوسیدن و گاز گرفتن اون لبها کرد...
براش مهم نبود که ممکنه لبهای اون پسر جوری کبود شه که قابل پنهان کردن نباشه... اون فقط یه چیز رو خیلی خوب میدونست... باید اون پسر رو مال خودش میکرد..
جیمین نمیتونست بخوبی تمرکز کنه و برای همین کنترل بوسه رو به دست مرد بی طاقت رو به روش داد و هنگامیکه زبون سرکش یونگی راهشو به دهن پسر کوچولوش پیدا کرد ناله ی نازک جیمین توی دهن یونگی خفه شد..
جیمین بخوبی میتونست حرارتی که پایین شکمش باعث سفت شدنش بشه رو حس کنه... نمیتونست جلوی دست هاش رو که در حال ور رفتن با لباس یونگی بود بگیره...اون فقط خیلی زیاد میخواست بدن عضله ای مردش رو لمس کنه...
یونگی دل از لبهای قلوه ای جیمینش کند و از روی اون پسر بلند شد و کمی فاصله گرفت...
طولی نکشید که لباس اون هم روی زمین افتاد و بدن برهنه و جذابش رو به نمایش گذاشت و جیمین با تماشای عضلات و رگ های بیرون زده ی یونگی حس کرد چیزی توی شکمش تکون خورد...شاید بد نبود اگه جیمین تلافی اون شبی رو که وقتی به حد زیادی بهش نیاز داشت اونو ترک کرده بود سر شاهزاده مغرورش در بیاره...
روی آرنجش بلند شد و طی یه حرکت دست هاشو دور گردن یونگی حلقه کرد و خودش رو بالا کشید و با حلقه شدن دستای بزرگ یونگی دور کمرش خودش رو به بدن اون مرد چسبوند و درحالیکه سعی میکرد باسن تپل و نرمشو روی عضو اون مرد بکشه به عقب هلش داد تا این دفعه یونگی باشه که زیر جیمین قرار میگیره...
جیمین روی پایین تنه ی شاهزاده ی بی قرار مقابلش نشست و دقیقا باسنشو روی عضوش قرار داد و فشاری که وارد کرد باعث شد یونگی چنگ محکمی به اون تیکه نرم و هلویی پسر شیطونش بزنه و ناله ی بمی کنه...
+جیمینا...
با قرار گرفتن انگشت اشاره اون پسر روی لبهاش ساکت شد
ESTÁS LEYENDO
𝐓𝐚𝐤𝐞 𝐌𝐲 𝐒𝐨𝐮𝐥 || 𝐘𝐨𝐨𝐧𝐌𝐢𝐧 (𝖢𝗈𝗆𝗉𝗅𝖾𝗍𝖾𝖽)
Ficción histórica🔞 -سرورم ... آه... نتونست جملش رو کامل کنه وقتی یونگی زبونش رو آروم روی شاهرگ پسر کوچکتر کشید و بطور ناگهانی گردنش رو گاز گرفت و باعث ناله ی بلند تر جیمین شد. +تو... توی لعنتی... میدونی هربار که برای من میرقصی من رو به جنون میکشی... مطمئن باش نمیزا...