•
دو هفته گذشت..
بنیامین با خودش کنار آمد. البته خودش گول میزد.
او با به یاد آوردن اینکه مسیح حق داشتن روابط آزاد برعکس خودش دارد خودش قانع میکرد.
ولی در عمق وجودش زیر آن گرد و غبار منطق که قلبش فرا گرفته بود هنوزم یه تکه گوشت گرم بود که تیر بکشد و بهش یاد آوری کند که خودش احمق فرض نکند.در این دو هفته، شب بعد هم مسیح با آن دختر برگشته بود که آرش اشاره کرده بود اسمش رویا حق بیان و جزو استخدامی های جدید است.
پس بنیامین مثل یه برده منطقی و کاملا مطیع خودش کنار کشید...
حالا او بعد از شب دوم دیدار مسیح با آن دختر در دفتر کارش میخوابید.چند دست لباس از فهیمه خواست تا برایش بیاورد و در دفتر روی یکی از مبل ها میخوابید.
او مثل آرش اتاقک استراحت نداشت چون آرش ذهن کثیفی داشت، شاید هم آن پسر آینده نگر بود؟
در این دو هفته مثل گذشته دیگر سرک نمیکشید که مسیح چطوره است و...
از آرش پیگیری کارهای او میشد اما خودش جلو نمیرفت. قبلاً نگاه سنگین اش نامحسوس روی مسیح بود..
فکرش درگیر این بود که آیا پسر راحت است؟ نوشیدنی اش گرم است؟ سردش نیست؟ ارشدها به او سخت نمیگیرند؟ کارش چطور پیش میرود؟ پروژه خوبی بهش داده اند یا اینکه او را سر میگردانند؟ غذا خورده است؟ چه میخورد؟ در جو کاری راحت است؟او تمامی موانع و چیز هایی که ممکن بود باعث اذیت شدن مسیح شود را از بین برده بود. هیچ چیزی نبود که در این شش ماهه اخیر باعث اذیت شدن مسیح شده باشد.
مسیح در این دو هفته بهم ریخته بود. از طرفی رابطش با رویا سریع پیش رفت و بعد از دو روز آن دو یه زوج شناخته شده در شرکت بودند و همه درباریشان می دانستند حتی بهشان تبریک میگفتند.
بنیامین یکدفعه از خانه با بهانه ای بی سر و ته رفته بود و شب ها در دفترش سر میکرد. از طرفی دیگر سنگینی نگاه بنیامین را دیگر حس نمیکرد، فقط یکبار یک لحظه کوتاه در یکی از صحنه های عکس برداری چشم تو چشم شده بودند.
بنیامین داشت ازش فرار میکرد!
ولی چرا؟!عصبی بود چون کسی که همیشه بهش توجه داشت در این شش ماه بنیامین بود!
چه در خانه و چه بیرون از خانه، این بنیامین بود که حواسش بی چون و چرا معطوف مسیح بود ولی حالا...مسیح به این توجه ها عادت کرده بود و ناگهان نداشتن توجه بنیامین برایش سنگین تمام شده بود.در کل شرایط او را در وضعیت خوبی قرار نداده بود و حس خفگی میکرد.
مخصوصاً وقتی رفتار خوب بنیامین با بقیه میدید این حقیقت که خرس قهوه ای اش ازش دوری میکند توی صورتش سیلی میزد و حالش بدتر گرفته میشد.
YOU ARE READING
Silence
Vampire•Gener: Fantasy,Romance,BDSM🔞 •Writer: Silver4064 ~Summary: خون آشامی که مقدر شده است در راستای تعهدات هم نوعان و هم کنیه های خویش رفتار کند برعکس همسانان خود نه خون انسان میخورد و نه علاقه ای بر تسلط پیدا کردن بر روی انسان ها دارد. در این بین معج...