•خونه مسیح_روز قرارداد(اتاق مسیح)•
روی تخت مسیح نشسته بود. زمانی که وارد خونه شد و سیاوش رو دید تعجب کرد.
خب اره دیگه دلایل کارهای عجیب اون پسر معلوم شده بود. کنترل آرش اینطور خیلی سخت میشد، مخصوصاً اگر میفهمید!
پاهاش رو جمع کرده بود و با شوک به برگه رو به رویش نگاه میکرد:
«امم..طبق این قرارداد..من حقی ندارم!..یعنی من تمام و کمال مال توئم و همچنین هرچیزی که به من مربوطه...»
یک نگاه به برگه و بعد به مسیح و اون نیشخندش انداخت.
مسیح آرزو میکرد این پسر اون قرارداد لعنتی رو امضاء نکنه!
بنیامین کمی خم شد تا بهتر برگه رو بخونه:
«خب..طبق این..من میشم اسلیو تو یا..همون برده!»
«و...»
مسیح به ادامه نوشتههای برگه با چشمانش اشاره کرد. خیلی خودش کنترل میکرد تا به چهره شوکه بنیامین نخندد!
«تو..تو ارباب منی!»
«انتظار چیز دیگهای رو داشتی؟»
مسیح هنوز هم اون نیشخند روی لبانش داشت ولی بنیامین فهمید، اون نیشخند گرم بود!
بنیامین سرش تکان داد همانطور که ادامه برگه میخواند:
«اره..چون ما درموردش حرف زده بودیم..من یکم هنوز گیجم..»
مسیح بالاخره لبخند زد.
«اوه..من هیچ محدودیتی ندارم یعنی پس من همه چیزو میتونم امتحان کنم!»
بنیامین با لبخند به مسیح نگاه کرد، ولی با دیدن لبخند او سرش از سنگینی نگاه پسر، پایین انداخت.
«من نباید ناله هامو خفه کنم وگرنه مجازات سنگینی داره..تو همه مکانها؟»
مسیح سمت آن پسر خم شد و بنیامین ناچار در خودش جمع شد.
«همه مکان ها!»
بنیامین ادامه برگه خواند:
«من نباید با شخصی وارد رابطه بشم..تو در مورد من چی فکر کردی؟! به نظر تو من آدمیم که همزمان با چند نفر رابطه داشته باشم!»
مسیح فهمید که به اون پسر برخورده.
«من هیچ نظری ندارم. به نظرم کار از محکم کاری عیب نمیکنه!»
«حداقل من همچین چیزی درموردت نمینویسم.»
بنیامین ادامه برگه خودش خواند.
«میشه من بهش چیزی اضافه کنم؟»
گرمای نگاه مسیح از بین رفت و جایش نگاهی سرد گرفت.
«درمورد خودم نیست..»
مسیح آرام شد و با دست به برگه اشاره کرد. بنیامین چیز مورد نظرش نوشت و به مسیح داد.
VOUS LISEZ
Silence
Vampire•Gener: Fantasy,Romance,BDSM🔞 •Writer: Silver4064 ~Summary: خون آشامی که مقدر شده است در راستای تعهدات هم نوعان و هم کنیه های خویش رفتار کند برعکس همسانان خود نه خون انسان میخورد و نه علاقه ای بر تسلط پیدا کردن بر روی انسان ها دارد. در این بین معج...