هری ته مداد ابی رنگشو جویید و همون طور که به نقاشی روبروش چشم دوخته بود، مغزش سمت مکالمش با نایل پر کشید .
از پسر بلوند درباره ی رابطه ی جنسیش با لیام پرسیده بود و درباره ی اینکه توی یه ماه گذشته چه کارایی کردند .
نایل کارهایی که کرده بودند رو براش لیست کرده بود. هرچند ، اگه به هری میگفت چیکارا نکردند، راحت تر بود. هری از اینکه اون دو نفر چند بار سکس کرده بودند و تو چه پوزیشن هایی سورپرایز شده بود .
حالا از وقتی که مکالمش با نایل، پشت تلفن تموم شد، اخم کرده بود .
لویی همیشه بهش میگفت مشکلی نداره که منتظر بمونه تا هری امادگیشو پیدا کنه. ولی حالا که شنیده بود، نایل و لیام چقدر زود سکسشون رو شروع کرده بودند، واسه ی اینکه لویی رو مجبور کرده بود منتظر بمونه، یکم حس بدی داشت .بیشترین رابطه ای که اونها داشتند این بود که خودشونو با لباس زیرهاشون به هم بمالند .
اصلا هری منتظر چی بود؟ از دست دادن بکارتش انقدر براش مهم بود؟ این فقط سکسه، مگه نه؟شاید از نظر هری فقط همین نبود. شاید معنیش بزرگ شدن بود؟ یا ترس ازاینکه زیاد درد بکشه؟ ولی اون میخواست یه روزی اینکارو بکنه. و میخواست اولین بارش با لویی باشه. پس منتظر چی بود؟
لویی شونه هاش رو فشار داد و ازش پرسید :
"چیزی داره اذیتت میکنه؟ عشق من؟"
هری پشت سرش رو به شکم لویی تکیه داد و سر تکون داد .لویی یه صندلی بیرون کشید و روبروی هری نشست
"خب چی توی فکرته؟" .
"اینکه تاحالا سکس نداشتیم اذیتت نمیکنه؟" هری بعد گفتن این حرف حس کرد یکم سبکتر شده .لویی لبشو گاز گرفت و یکی از ابروهاش روبالا انداخت. "نه لاو، اذیتم نمیکنه. من مشکلی ندارم که
واسه تو صبر کنم ."هری چونش رو خاروند و گفت: "اگه من بهت بگم از نظر من ازار دهندست چی؟ "
لویی که حالا کاملا گیج شده بود پرسید: "متوجه منظورت نمیشم، لاو؟ "" من میدونم که میخوام بکارتم رو از دست بدم و میدونم که میخوام تو ازم بگیریش. فقط نمیفهمم ،حالا که انقدر درباره ی این چیزا مطمئنم ، پس منتظر چی هستم؟ "
" اچ، این موضوعی نیست که بخوای سرسریش بگیری. منظورم اینه که... اره. من هیچ وقت ازت نمیخوام که خودتو به من بدی و فقط در صورتی ازت میگیرمش که خودت بخوای بهم بدیش ."
" من میخوام! واقعا میگم من میخوام-اخخخ." هری سرشو تو دستاش گرفت، نفس عمیقی کشید و پرسید. "تو خودت میدونی که من زیادی درباره ی همه چی فکر میکنم؟ "
.لویی به موافقت سر تکون داد و دستهای کوچیکتر هری رو بین دستهاش گرفت .
هری ادامه داد: " سکس یکی از اون چیزاست. مثلا من میترسم که کلا ارضا نشم. یا خیلی زود ارضاشم و تو هنوز تموم نکرده باشی، یا تو کارت تموم شه و من هنوز-"

YOU ARE READING
Baby boy ( persian translation )
Fanfictionهری بر خلاف خواست خودش توی مناقصه ای بین چندین دومینات به مزایده گزاشته میشه ، اون وارد دنیایی شده که پر از تاریکیه ولی چی میشه اگه تصوراتی که داره با واقعیت فرسنگ ها فاصله داشته باشه ..... پ.ن : لطفا دسکریپشن فیک رو بخونین !! #ddlb #bdsm #fluf #la...