لویی دری رو که اسمش روش بود باز کرد . تو همون موقع مردی که پسر رو تو اتاق مزایده هل داده
بود، در حالی که پسر مو فرفری رو میکشید با لگد از در دیگه اتاق اومد تو اون به جلو هلش داد که باعث شد سکندری بخوره و رو زانوهاش بیفته .عصبانیت تو وجود لویی شعله کشید و در حالی که به مرد چشم غره میرفت به اسمش روی کارت روی سینش نگاه کرد .
" به من گوش بده آدام، به اینجاها برای اخرین بار نگاه کن، چون من مطمئن میشم تو امروز اخراج شی. این راه درستی نیست که با پسر خوشگلی مثل اون رفتار کنی . "
مرد یه ابروشو برای لویی بالا برد و خیلی ساده گفت؛ "اون یه برده ی جنسیه ."
لویی به پسر که با شنیدن اون حرف گریش شدت گرفته بود نگاه کرد "اون یه آدمه." لویی بهش پرید، بعد دستش رو تکون داد تا آدام از اتاق بیرون بره .لویی روبروی پسر فرفری که حالا داشت اروم هق هق میکرد خم شد و دستش و گرفت ،این باعث شد نفس بریده ای بکشه. "سلام لاو. اسمت چیه سوییت هارت . "
هری به لویی نگاه کرد و بعد سریع سرشو پایین انداخت. "ع-عذر میخوام. من ن-نباید... م-من
هریم." اون با زمزمه گفت .
لویی لبخند نرمی زد و چونه ی هری رو با انگشتش بالا داد تا پسر مجبور شه بهش نگاه کنه .
" من لوییم ، هری. حالا قانون اول من، نگاهتو ازم نمیگیری مگر اینکه خودم بهت بگم. خوب، نه واقعا
منظورم اینه که تو میتونی هر وقت بخوای نگاه کنی، ولی... نکتش این نیست." هری ریز ریز خندید و
به لویی نگاه کرد ." چشمات خیلی زیباتر از اینن که بخواند به زمین کثیف خیره شند. " هری سرخ شد و به دیوار کنارشون نگاه کرد .
" بعلاوه اینکه ، من ترجیح میدم اونا به یه موجود خوشگل مثل خودم خیره شند." لویی در حال بلند شدن گفت و دستش و برای هری دراز کرد .هری به نظر خودشیفتگانه ی لویی خندید و دست دراز شدشو گرفت .
لویی به پسر کوتاه تر کمک کرد که رو پاهاش وایسته، تازه داشت متوجه میشد که قد خودش چقدر بلند تره .
لویی دستشو دور شونه ی هری حلقه کرد، پوست سردشو لمس کرد. مرد بزرگتر اخم کرد و سریع
بلیزرش رو در اورد و به هری داد .
" بیا بریم خونه، باشه؟" اون نرم گفت، دستش رو گذاشت پشت کمر هری و به سمت ماشین هدایتش کرد تا ببرتش خونه .
.................اینم از پادت دوم امیدوارم راضی بوده باشین 😊💖
میدونم کوتاه بود ولی چپتر بندیه خود بوکه اگه ووتا خوب باشه یعنی ببینم ۸۰ ، ۹۰ درصد ریدرا ووت دادن چپتر بعدیرو دو سه روز دیگه اپ میکنم سوووو ووت بدین کامنتم یادتون نره 🥰💙
ال د لاو
_ مروا
YOU ARE READING
Baby boy ( persian translation )
Fanfictionهری بر خلاف خواست خودش توی مناقصه ای بین چندین دومینات به مزایده گزاشته میشه ، اون وارد دنیایی شده که پر از تاریکیه ولی چی میشه اگه تصوراتی که داره با واقعیت فرسنگ ها فاصله داشته باشه ..... پ.ن : لطفا دسکریپشن فیک رو بخونین !! #ddlb #bdsm #fluf #la...