part(4)

4.9K 684 132
                                    

انچه گذشت

+ جیمین بیا بریم سالن ورزش الان زنگ می خوره

£ باشه بریم ته

(Kookpov)

با خوردن زنگ سریع با یونگی هیونگ رفتیم سمت کافه تریا چون من خیلی دلم برای نامجین هیونگ و لیساو هوسوک  تنگ شده بود
از دور دیدم که همه شون پشت میز که همیشه  اون جا می شستیم  نشسته بودن
رفتم جلوو لبخند کوچیکی زدمو گفتم: - سلام بچه ها

((× جین
€نامجون
& هوسوک
=لیسا ))

= به به سلام اقایون

جونگ کوکی خنده ای از حرف لیسا کردولی
یونگی فقط سری تکون داد و پشت صندلیش نشست

جین نگاهی به هر دو کرد و با لحن مسخره ای گفت×:چه خبر کوک تعطیلات خوش گذشت!؟

جونگ کوک چشمی چرخوند و چیزی نگفت

نامجون سری تکون تکون داد و گفت €:من هنوز هم میگم اون پسر ارزش یه هفته اخراج شدن رو نداشت

= : ولی خوب ناکارش کردیا عوضی

هوسوک پوقی از و گفت &:  ناکار چیه لیسا رسما زد طرف له کرد

جونگ کوک با کلافگی دستی به صورتش کشید و گفت – : آه بس کنید بچه ها بیاید درباره یه چیز دیگه صحبت کنیم ...مثلا این یه هفته که نبودم چه اتفاقاتی افتاد؟؟؟

جین کمی از قهوه اش خوردو لیسی به لبش زدو گفت × :راستش تو این یه هفته که نبودی تا دلت بخواد لیسا و هوسوک استادها رو سر کار گذشتن
جوری که استاد چان نیم ساعت اخر کلاس شیمی رو ول کرد و از کلاس فرار کرد

جوری که از خنده نفستم بالا نمی اومد گفتم

– :وا-ا-قعااا

=اره بد بخت استاد چان می خواست کلاس مارو حذف کنه و بده به یکی دیگه

لعنتی حتما قیافه استاد چان خیلی دیدنی بود
جوری که به سختی می تونستم صحبت کنم گفتم
–تورو- خدا...‌‌د.دارم خف—خفه میشم

همین جوری که داشتیم می خندیدم چشمم به پسر مو آبی  افتاد که داشت از کافه تریا خارج میشد.
داشتم رفتنش رو نگاه می کردم که یونگی هیونگ گفت:

÷ : زیادی چرت گفتین بیاین برم الان زنگ می خوره

€: اوکی بیاین بریم

لیسا و نامجین و هوسوک رفتن کلاس A2 و من و یونگی هیونگ هم  ورزش داشتیم پس رفتیم سمت سالن ورزش  که یونگی گفت :

÷کوکی تو بروسالن من گوشی مو تو کافه جا گذاشتم برمی گردم

–باشه هیونگ

.

.

.
وارد سمت سالن روزش شدم
همه دانش اموز ها تو سالن بودن
و اون دختر های لوس با دیدن من رو دیدن می خواستن بیان سمتم که سریع اخم کردم و رفتم سمت رخت کن 

🍭Little Candy🍭Where stories live. Discover now