part (27)

3.5K 434 183
                                    

بلخر روز مراسم فرا رسید بود و همه توی سالن بزرگ مدرسه حضور داشتن

همه چیز به خوبی اماده و در حال انجام بود
گروه موسیقی ،گروه خدمه ،گروه پذیرای هرکس مسئولیت خودش را به نحو احسنت انجام میداد

فضای سالن بسیار دلنشین و شیرین بود نورهای سفید وآبی و صورتی همه جای سالن را در برگرفته بودندو بهترین طیف رنگی را ایجاد می‌کردند
همه چیز طبق اصول و مهارت خاصی چیدمانی شد بود

فضای سالن بسیار دلنشین و شیرین بود نورهای سفید وآبی و صورتی همه جای سالن را در برگرفته بودندو بهترین طیف رنگی را ایجاد می‌کردند همه چیز طبق اصول و مهارت خاصی چیدمانی شد بود

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

"یه همچین چیزی تصور کنید ولی دقیقا این جوری نیست "

گروه موسیقی مدرسه درحال اجرای اهنگ شون بون و جمعیت با هیجان بالا و پایین میپریدن جیغ میکشیدن و عده ای هم می رقصیدن

جیمین و تهیونگ و جونگ کوک درحال اماده شدن برای اجرا شون بودن
اولیین نفر جیمین بود که باید دنس سولوش رو انجام میداد و بعد نوبت اجرای دنس گروهی بود

جیمین که زودتر از بقیه کار میکاپ و موهاش تموم شده بود از رو صندلی بلند شد وبه اتاق پرو رفت تا لباس هاشو عوض کنه

اما جونگ کوک و تهیونگ هنوز در حال میکاپ شدن بودن

تهیونگ با خستگی پوفی کشید و تکونی به خودش داد... الان درست ۲ ساعتی می شد که درحال اماده شدن بود واین موضوع حسابی کلافش میکرد

با شنیدین صدای جیغ و سوت و فریاد جمعیت از سالن و تموم شدن اهنگ
بااسترس اب دهنشو قورت داد و چشم هاشو رو هم گذاشت
اگه اتفاقی می افتاد چی ؟؟
اگه اجرا رو خراب میکرد چی...
نه ،نه..اون نباید به اینجور چیزا فکر میکرد
نفس عمیقی کشید وسعی کرد به حرفای دیروز جونگ کوک فکر کنه
اون بهش گفته بود که بهش اعتماد داره پس نباید به خودش شک میکرد
اما دست خودش نبود هردقیقه که به اجرا شون نزدیک میشد استرس بیشتری تمام موجودش رو احاطه میکرد

جونگ کوک که تا الان سرش تو گوشی بود پیام اخر به جین فرستاد و گوشی شو روی میز گذاشت و نگاهی به تهیونگ انداخت
اما با دیدن حال نا اورم تهیونگ که مدام پاهاشو تکون میداد و به جون لباشو افتاد بود با تعجب ابروی بالا انداخت و گفت _:حالت خوبه تهیونگ؟؟

تهیونگ چشماشو باز کرد و نگاهی به جونگ کوک انداخت ولبخند مصنوعی زد گفت +:اره فقط خسته شدم از نشستن

🍭Little Candy🍭Onde histórias criam vida. Descubra agora