part(1)

6.8K 810 31
                                    

(کوکی )

اه رسما این دفع واقعا نزدیک بود به فاک برم ولی از اون جای که من خیلی خر شانسم این دفع به خیر گذشت

تقریبا هفته پیش من و یونگی هیونگ تو کلاس بایه اشغال عوضی به اسم (هان سوک هی)  یه دعوا خیلی بزرگ کردیم که اگه اون مدیر پیر به درد نخور که فقط به درد ساک زدن می خوره نمی اومد و اون حرومزاده رو از زیر دست هام بیرون نمی کشید صد در صد تا الان مرده بود و الان یه هفته هست که بخاطر اون حرمزاده من و یونگی هیونگ از مدرسه اخراج شدیم تا بعد از یه هفته اون پیر پدر سگ( منظورش مدیر مدرسه هست 😂😂) تصمیم بگیره مارو کاملا اخراج کنه یا برگردونه مدرسه
بیچاره یونگی هیونگ بخاطر من یه هفته اخراج شد

تو فکر هام غرق بودم که با صدای یونگی هیونگ از فکر در اومدم

÷ کوکی

÷هی کوکی ....

÷جئون فاکینگ جونگ کوک

– هااااااااااان؟؟؟؟؟؟؟

÷هان چیه بیعشور مثلا من هیونگتماااااا

–این هارو ولش کن هیونگ با مدرسه حرف زدی؟؟ 

÷اره گفتن به خاطر این که نمرهامون خوب بود و شاگر زرنگ هستیم و نمی خوان همچین شاگرد های رو از دست بدن و از این کصشعر ها  این دفع رو چشم پوشی میکنن ولی ...

دستامو بهم زدمو گفتم :–  یس

÷ صبر کن اسکول بیخودی خوشحال نشو یه چیز دیگه هم هست

–چی شده هیونگ ؟؟؟

÷کلاس مون رو تغییر دادن یعنی از کلاس A1رفتیم کلاس A3وگفتن اگه بازم دعوا کنیم همون جا پروند مون رو میدن

–: وات د فاک... دیگه بهتراز این نمی شد

÷بیخیال جای شکرش اینجاس که دیگه مجبور نیستی اون سوکی هی اشغال رو ببینی

– هووف راستی میگی حداقل از این لحاظ

بعدش هم یه لبخند خرگوشی زدم که یونگی هیونگ پوکر بهم نگاه کرد و گفت

÷حالا بلند شو تن لشت رو جمع کن کار هاتو بکن که بعد از یک هفته استراحت می خوایم بریم مدرسه
و بعد بلند شد و رفت تو اشپز خونه

منم همین جوری که داشتم از پله ها بالا می رفتم خدارو شکر کردم که برای یک بار هم که شده اون درس های مزخرف و اون نمره های مزخرف تر زندگیم رو نجات داد
نه این که از اخراج شدن بترسمااااا نه ،
فقط برای این نگران بودم که اگه یه وقت پدرم چیزی از این موضوع میفهمید همون جا به فاااااااااااااااکم میداد
و از یه طرف هم عذاب وجدان اینکه یونگی  هیونگ بخاطر من اخراج شده به جونم می افتاد  و تازه کدوم دبیرستانی حاضر میشد وسط ترم دانش اموز سال اخری ثبت نام کنه ؟؟؟؟؟؟؟

رفتم تو اتاقم و کتاب هام رو جمع کردم و بقیه وسایلم رو تو کیف ام گذاشتم و رفتم مسواک زدم .
از اونجای که از قبل لباس راحتی پوشیده بودم پس فقط گوشیم رو  روی ساعت ۷صبح گذاشتم و خوابیدم

پارت اول رو کم نوشتم ولی از پارت های بعدی زیاد تر می نویسم لطفا ووت بدید
این فیک بعد از پایان حتما ادیت میشه چون پارت های اول بسیار مشکل داره
#mahak

🍭Little Candy🍭Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon