12. بستنی کاکائویی

4.8K 1K 206
                                    

جین ماگ رو هل داد تا صداش توجه نامجون رو جلب کنه. وقتی کوچیک ترین واکنشی ندید گلوش رو نمایشی صاف کرد و دوباره نگاه کرد.

ظاهرا دوست پسر لوس شده اش، درحال گوش دادن به آهنگ بود. ولی جین هزار درصد اطمینان داشت الکیه.

انگشت اشاره و وسطیش رو لای موهای کنار سر نامجون کشید و زمزمه کرد:
+قهری؟

نامجون بدون حرکت کردن چشمش رو تو کاسه چرخوند. از  طرفی قلبش از تمام حرکات و رفتار های اخیر جین شکسته بود و از طرفی نمیتونست منکر حس خوب ته دلش بشه. نمیخواست بچه بازی دراره ولی همزمان احساساتش به همه چیز غلبه کرده بودند.

+معذرت میخوام بیبی؟
با کلمه اخر گونه های نامجون رنگ گرفت و از جین فاصله گرفت. بیبی؟ این صفت همیشگی شون بود؟ چه شیرین بنظر میومد. میتونست جین رو بیبی صدا بزنه؟

بدون اینکه متوجه بشه چی کار میکنه، گفت:
=منو اونطوری صدا نزن.

جین لبخندی روی لب های نسبتا سرخش نشوند و سمت تن جمع شده دوست پسرش خم شد. هدفون رو با دست راست پایین آورد و پوزخند زد.
+آهنگ تموم شد؟

نامجون تن جین رو به عقب هل و نفس حبس شده اش رو بیرون داد. جین نمیفهمید با هر حرکت کوچیک چه بلایی سر قلب نامجون میاره.

=نیاز نیست بامن حرف بزنی آقای جئون. خودم یه طوری زنده میمونم

اگر میخواست روراست باشه در این حد ناراحت نبود، ولی تا زمانی که جین منت میکشید، چرا که نه؟ هرچند نمیتونست میل شدیدش برای بغل کردن جین و بوسیدن تموم صورت زیباش رو انکار کنه.

شاید عقده تموم مدتی که از دستش اشک ریخته بود، حالا مثل یه انفجار بیرون زده بود. حتی اگر کوچیک ترین خاطره رو یادش نیاد.

+هومم باشه

جین با لحن خبیثی گفت و دستش رو روی گونه نامجون گذاشت. وقتش بود به سبک خودش جلب توجه کنه. 
+با تو حرف نمیزنم. به عنوان دوست پسر کیم نامجون حق دارم صحبت کنم

نامجون چشم هاش رو ناخواسته بست. فاصله بین شون اصلا و ابدا برای قلبش خوب نبود. و شاید هم برای پایین تنه نسبتا بی جنبه اش!
+منو میبخشی؟ یا ببوسمت؟

جین شرط زیبایی انتخاب کرد، چون امکان نداشت با این وضع نامجون جین رو ببخشه. کیه که بوسه دوست پسرش رو رد کنه؟
جین نفس عمیقی کشید و لبخند زد.

+باشه. منم چیزی که حقمه رو میگیرم
قبل اینکه نامجون فرصت اعتراض داشته باشه، بوسه کوتاهی روی لب هاش گذاشت و لبخند زد.

+معذرت میخوام نامجون. فکر نمیکردم ناراحت شی
نامجون نیاز داشت جین معذرت خواهی کنه و حالا که گرفته بودش، دیگه بس بود. خجالت تنش رو پر کرده بود . طوری که حس می‌کرد به عمرش توسط کسی بوسیده نشده.

Soft Spot | Vkook & NamjinWo Geschichten leben. Entdecke jetzt