تهیونگ به پشتی صندلی تکیه داد و دستش رو زیر چونه اش زد. به معنای واقعی کلمه کلافه شده بود. نمیدونست به چه زبونی بگه!
-تمومش کنکوکی ذوق زده خندید و دماغش چین افتاد صدای جیغ مانندی درآورد و به تهلون محکم تر چسبید. و باعث شد تهیونگ یک بار دیگه حرفش رو شمرده شمرده تکرار کنه:
-بیبی همین الان تمومش کنکوکی با شیطنت سر تکون داد:
-اَاَاَتهیونگ آه کشید و صندلیش رو چرخوند. دلیل جیغ زدن های کوکی رو نمیفهمید و حوصله نداشت. در واقع وقت نداشت!
باید به یه سری مدارک حوصله سر بر رسیدگی میکرد و این اذیت کردن های کوکی کارش رو خراب میکرد.لپ تاپ رو روی میز تکون داد تا تسلط بیشتری داشته باشه. و سعی کرد صدای جیغ های کوتاه و بلند کوکی رو نادیده بگیره.
-تهلون..وقتی تهیونگ غرق در کلمات جوابی نداد اعصاب کوکی بیشتر خرد شد. کل روز کوکی میخواست با ددیش بازی کنه و این جوابش بود؟ امکان نداشت بزاره.
چهار دست و پا سمت میز رفت و کنار پای تهیونگ چهار زانو نشست. مسلما تهیونگ حضورش رو حس کرد ولی به نظرش یه نگاه کوتاه کافی بود.
کوکی از حقه همیشگی استفاده کرد. چشم هاش رو درشت و لبش رو آویزون کرد. ولی باز هم نتیجه ای نداشت. اصلا نگاه هم نکرد!!
چی کار باید میکرد؟نگاهی به پای تهیونگ انداخت و نیشخند خبیثی زد.
اگه بهش توجه نمیکرد، محبت نشون نمیداد، و عشق زندگیش، خلاکی، رو در دسترسش قرار نمیداد؛ چرا که نه؟
نم نم ای کرد و لبش رو لیسید.صدایی شبیه اَیینگ درآورد و به ثانیه نکشید صدای عربده تهیونگ بلند شد. مسلما خوشمزه نبود! تهیونگ گیج شده صندلیش رو عقب کشید تا چهره خرابکار وحشی شو ببینه. با ناباوری لب زد:
-کوکی؟-دا
کوکی طوری جواب داد که انگار کار خاصی نکرده. انگار نه انگار دندون های شیطانی شو توی گوشت نرم عزیز تهیونگ فرو کرده. یه جواب سوال ساده بین خودش و ددیش.-نمیفهمم چته بچه. چرا مثل پاپی ها پاچه میگیری؟
کوکی لبش رو کج کرد و صدایی شبیه اممم درآورد. چرا لحن ددیش عصبی بود؟-تهلون با کوکی باژی میتنه؟
تهیونگ سر تکون داد و اخمی بین ابروهاش نشوند. توقع بازی داشت؟! اون هم بعد این همه اذیت کردن؟
-چلا؟ کوکی خشتش
با صدای لوس شده کوکی تهیونگ اخمش رو باز کرد و آه کشید. نقطه ضعفش دوباره داشت با لوس بازی دلشو میبرد.
-خسته ای؟ چرا نمیخوابی؟-حوشلم شل لفته
تهیونگ نگاهی به اتاق انداخت. میتونست قسم بخوره اگه بچه بود ثانیه ای واسه وقت تلف کردن نمیزاشت. اون حجم از عروسک، ماشین و هر چیزی که واسه یه بچه لازمه!! پس چش بود؟
-باژی تنیم تهلون. لوفا
ESTÁS LEYENDO
Soft Spot | Vkook & Namjin
Fanficصورت جونگکوک رو بین دست های لرزونش گرفت. -بگو دوسم داری -دوست دارم - قول بده جونگکوک... بهم بگو تا تهش مال منی -تا تهش مال توام کیم تهیونگ. هیچکس و هیچ چیز نمیتونه بین مون جدایی بندازه. نفس داغ تهیونگ حواس جونگکوکو پرت میکرد. -حتی اگه یه پسر جوو...