نمیدونستم چی بگم.
اصلا نمیدونستم چطور باید رفتار کنم.
چون تازه فهمیده بودم که اون مرد پرنسه و اصلا رفتار مناسبی در برابرش نداشتم.
لبم و به دندون گرفتم و محکم فشار دادم طوری که طعم خون و توی دهنم حس کردم.
ولی وقتی انگشتاش روی لبم نشست و اون و از حصار دندونام بیرون کشید نتونستم نگاهم و پایین بندازم .
سرم و بلند کردم و بهش خیره شدم،با انگشت شست دور لبام و لمس کرد و گفت:
- دیگه حق نداری به خودت آسیب بزنی
چون بعد از این تمام وجودت جز مایملک منه
و من به شدت روی دارایی هام حساسم
تفهیم شد؟
نفسم توی سینه م حبس شد،انگار یادم رفته بود عملی به اسم تنفس هست.
وقتی جوابی ندادم اخمی کرد و غرید:
-سیندرلا...وقتی ازت سوال میپرسم میخوام که جواب بدی
اسمم همیشه اینقدر قشنگ بود یا اون جوری میگفت که دلم میخواست بمیرم؟
مگه میشه یه نفر اینقدر قشنگ یه اسم و صدا کنه؟
اصلا اون مرد واقعا چه انتظاری از من داشت؟
اونقدر بهم نزدیک وایساده بود و عطرش داشت مستم میکرد و میخواست که جواب سوالش و بدم؟
وقتی جوابی ندادم سرش و نزدیک آورد و درست کنار گوشم پچ زد:
-میدونی من خیلی صبر کردم تا اون باسن کوچولوت و زیر دستام سرخ کنم؟
حالا داری تنبیهت و سنگین تر میکنیبه حدی هیجان زده شده بودم که دستام و روی سینه ش گذاشتم و لباس نظامیشو توی مشتم گرفتم.
پرنس آروم خندید و محکم بغلم کرد:
-انگار با این خانوم کوچولو به مشکل خوردیم
پس اول بذار یکم بغلت کنم شاید زبونت باز شدهمون طور که بغلم کرده بود عقب عقب رفت و روی صندلیش نشست و من و روی پاهاش نشوند.
حس عجیبی داشتم.
تا حالا کسی بهم اینجوری محبت نکرده بود.
بغلم نکرده بود.
وقتی موهام و نوازش میکرد و نفس گرمش روشون پخش میشد دلم میخواست یکی همونجا زمان و نگهداره و من توی بغلش بمیرم.
یکم که گذشت آروم و با حوصله موهام و پشت گوشم فرستاد و گفت:
-بهتری؟ میتونی حرف بزنی؟
سرم و به علامت اره تکون دادم اما یهو توی چشماش طوفانی شد،اخمی کرد و گفت:
-وقتی ازت سوال میپرسم میخوام که جواب بدی
نه اینکه سرت و تکون بدی!
فوری توی بغلش صاف نشستم و گفتم:
-بله خوبم
-دختر خوب
از عصبانیتش میترسیدم،انگار دیگه از اون ادم سابق با اون لبای خندون اثری نبود.
همون طور که توی بغلش بودم یکم خم شد و از توی کشو پرونده ای رو بیرون آورد و روی میز گذاشت:
-خب،قبل از اینکه رابطه مون شروع بشه میخوام که چند تا نکته رو بگم
با دقت به حرفاش گوش میکردم که ادامه داد:
-من یه قرار داد سلطنتی آماده کردم برای نوع رابطه مون و تو باید اون و با دقت بخونی
از چیزی هم نترس تو هر تصمیمی بگیری من بهش احترام میذارم
بعد از خوندن این قرار داد اگه قبولش کردی زنگی که روی میز هست و میزنی و خدمتکار تو رو به اتاقی میبره.
اونجا کاملا لخت میشی و منتظر میمونی تا بیام
ولی اگه قبول نکردی ما یه رابطه ی معمولی خواهیم داشت و تو همینجا میمونی تا خودم بیام
در هر دو صورت ما با هم ازدواج میکنیم و من دوستت خواهم داشت
فقط تعیین کننده ی نوع رابطه مون تویی
فهمیدی؟؟؟؟
YOU ARE READING
cinderella
Paranormalداستان ما روایت دیگه ای از داستان سیندرلاس امیدوارم خوشتون بیاد و همراهم باشید