پارت چهاردهم

595 115 41
                                    

(Baekhyun)
از استرس پاهام مثل تیک عصبی تکون میخورد و واقعا رو مخ بود.بغل چانیول پهن شده بودم و دنبال راه فراری بودم اما اون تمام حواسش به صحبتای کای و سهون و مخصوصا حرکات من بود.
یه نگاه به لوهان کردم که گوشه مبل کنار سهون نشسته بود و خیلی کیوت خونه رو تماشا میکرد...
آهه درسته لوهان...اون یه بهانه برای فرار از کنار چانیول نشستن بود.
تکون محکمی خوردم و از جام بلند شدم ولی چانیول کمرمو گرفت
_کجا میری؟

لبخندی زدم و طوری که کای و سهون هم بشنون گفتم
+چانیولا من میرم پیش لوهان بشینم تا احساس تنهایی نکنه هرچی باشه مهمونه اولین بارشه که اومده اینجا

به وضوح لبخند مهربانانه کای و برق چشمای سهون رو میتونستم حس کنم
چانیول وقتی دید راه مخالفتی در کار نیست،دستش رو از دور کمرم و گذاشت که برم
انگار که یک پرنده ازاد شده پرواز کردم و روی مبل کنار لوهان نشستم
+لوهاناااا
×بکهیوناااا

زدیم زیر خنده
با لوهان راجب زندگیمون و تحصیلات صحبت کردیم
×بک ینی میتونی تو ریاضی کمکم کنی؟؟همیشه سهون بخاطر نمره های ریاضیم تنبیهم میکنه و این خیلی بده
+آره لو چرا کمک نکنم اینطوری یه نمره خوب میاری سهونم دیگه تنبیهت نمیکنه

لوهان دستاشو بهم کوبید و خودشو پرت کرد بغلم.بلند زدیم زیر خنده
اون سه تا هم حواسشون رو به ما دادن
÷چیشد یهو ترکیدین یااا لوهان بکهیونو له کردی پسر اون بدبخت دو تیکه استخوانه

با این حرف‌سهون کای و خود منم خندم گرفت ولی فقط چانیول بود با نگاهی که هیچی ازش خونده نمیشد به من نگاه میکرد
از ترس لبخندمو جمع کردم و مرتب نشستم

٪خب پس من فردا منتظرتونم
کای از جاش بلند شد و از آجوما خواست کتشو واسش بیاره
سهونم برگه های رو میز رو داخل کیفش گذاشت و دست لوهانو گرفت
÷خب ما هم بریم قرار فردا رو دیر بیاین به مجسمه تبدیلتون میکنم
لوهان منو بغل کرد و بعد از اینکه شمارمو گرفت،همراه با کای و سهون از خونه خارج شدند.
دست براشون تکون دادم. وسایل های پذیرایی رو جمع کردم و برای آجوما بردم.دلم نمیخواست دست تنها بمونه

_بک بیا کارت دارم

از ترس یکی از بشقابارو انداختم و به هزار تکه تبدیل شد

^وای بک پسرم چیزیت نشد؟بیا کنار تمیزش کنم
خم شدم تا تکه شیشه های بزرگ رو جمع کنم اما با ورود چانیول حواسمو بهش دادم
_صدای چی بود؟چرا دستتو بریدی؟
دستم؟
نگاهی به دستم کردم.حواسم رفت اصلا نفهمیدم چیشد
چانیول با گاز جلوم نشست و شروع به پاک کردن خون دستم کرد
_آخه حواست کجاست بچه پاشو باید بشورمش برات
با یه دست گاز رو نگه داشته بود و منو به سمت اتاقم برد.
_بشین رو تخت
حاضر بودم 10 سال از عمرمو بدم فقط بفهمم تو کله خراب پارک چانیول چی میگذره
روی تختم نشستم.چانیول با یه دستمال خیس،خون دور زخمم رو پاک کرد و با گاز استریل باندپیچی کرد.
_دراز بکش وگرنه سرت گیج میره اگه دیدی حالت خوب نیست فردا دانشگاه نرو

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: May 03, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Enough bloodWhere stories live. Discover now