پارت دهم

304 88 12
                                    

ووت و کامنت

زنگ در زده شد.آجوما درو باز کرد و یه دختر کوچولوی ریزه میزه جلو در بود.

*سلام

^سلام دخترم خوش اومدی

آجوما خودشو کنار کشید تا آر ان وارد خونه بشه.

آر ان با کنجکاوی گوشه به گوشه خونه رو دید میزد تا با صدای آجوما به خودش اومد

^بشین عزیزم یه چیزی برات بیارم

آر ان لبخند خجالت زده ای زد

*ممنون اشتهای هیچی ندارم

+هی دختر خانم یه چیزی بخور وسط درس قندت نیوفته بمونی رو دستم

آر ان با تعجب از جاش بلند شد و پشت سرشو نگاه کرد...
بکهیون با یه لبخند مهربون داشت نگاش میکرد.واقعا اگه تنها بودن بعید میدونست آر ان رو گاز نگیره
آر ان هم خیلی دلش میخواست خودشو توی آغوش بکهیون پرت کنه و سرشو توی سینش مخفی کنه.

آر ان افکارشو کنار زد و تعظیم کوتاهی کرد.بکهیون با سر اجازه نشستنو بهش داد و روی مبل روبروش نشست

بکهیون چشمکی به ار ان زد و روبه آجوما گفت

+آجوما ما میریم درسو شروع کنیم لطفا خوراکی هارو یک ساعت بعد بیار

^باشه پسرم

بکهیون کنار پله ها ایستاد تا آر ان جلو بیوفته.وقتی در اتاقو باز کرد آر ان رو داخل اتاق هول داد و سریع درو بست.

*وای بک بکی چه خونه قشنگیه

بکهیون آر ان رو در آغوش گرفت و فشارش داد.سرشو توی موهاش فرو برد و بو کشید.چقدر دلش برای این دختر تنگ شده بود.

*هی بکی بکی تا آجومائه مچمونو نگرفته بیا یه دو کلوم درس حساب به من بده

+هوممم وایسا حرف نزن درسی که تو میخونی یکم بیشتر روش دقت و تمرکز کنی،انیشتین رو تو جیبت میزاشتی پروفسور

*نمیدونم تعریف بود یا چی بیا درس منو بگو زودی برم مامانم تنهاس نمیخوام این غول دراز هم خونتم ببینم

+مهندس شما اون غولو کجا دیدی که میگی غول دراز؟

*هوف جدی کی به تو مدرک داد خب عکسش تو خونه بود دیگه گوش درازمورچه خوار

بکهیون از داخل دهانش لپاشو گاز گرفته بود که نخنده

بکهیون شروع به درس دادن کرد و آر ان هم بدون خستگی به حرفاش گوش میداد.بعد از کمی تدریس،بکهیون که متوجه خستگی آر ان شد،به آجوما گفت تا مقداری از کاپ کیکای خوشمزشو بیاره

بعد از درس،وقتشون اضافی اومد و هردو شروع به صحبت کردند و میخندیدند.

*وای بکهیون انقدر‌خوب بود کلا معلمه داشت از خنده میترکید ولی مثلا ابهت داشت مغرور یه گوشه وایساده بود انقدر خنده دار بود

Enough bloodWhere stories live. Discover now