آجوما با تعجب نگاهشو به سوهو داد
$آجوما میتونم بیام داخل؟^آهه البته بیا پسرم
سوهو وارد خونه شد.نگاهشو روی خونه چرخوند.
$آممم...آجوما بکهیون کجاست؟
اجوما اهی کشید و گفت
^دیشب وقتی چانیول از ازدواج دارا باخبر شد... خب اون به بکهیون
سوهو حیرت زده نگاهشو از آجوما گرفت و به سمت طبقه بالا دوید.اون امانت عشقش بود،نباید میزاشت چانیول بلایی سرش بیاره.
درو باز کرد و بکهیونو دید که سرشو توی بالشتش فرو کرده و مثل ابر بهار گریه میکنه
آروم کنارش نشست و موهاشو نوازش کرد.
بکهیون آروم سرشو از روی بالش برداشت و نگاهشو به سوهو،عشق هیونگش داد.+سوهو هیونگ
سوهو بکهیونو بغل کرد و آروم موهاشو بوسید. بکهیون وقتی سوهو بغلش کرد،حس کرد که کریس این کارو کرده.سوهو واقعا اندازه کریس براش عزیز بود.
+سو..هو هیو..نگ چا...چانیول شی بب..هم تج..
$هیسسس بک هیچی نگو آروم باش دونسونگ،دیشبو فراموش کن.میدونم چه درد روحی و جسمی بهت داده ولی مدارا کن
وقتی گریه بکهیون آروم شد،سوهو بکهیونو بلند کرد تا به حمام ببره متوجه شد بکهیون لباسی به تن نداره.ملافه رو دورش زد و آروم به سمت حموم بردش.
+سوهو هیونگ میشه بزاری خودم ح..موم کنم؟سوهو میترسید.میترسید بکهیون بلایی سر خودش بیاره پس جوابشو نداد و داخل حموم بردش.
------
^چانیول برگشتی؟_بله آجوما.اون پسره کجاست؟
^اون...خب..سوهو پیششه.صبحونه هم نخورد ولی برادرت...
چانیول تا اسم سوهو رو شنید خودشو به بالا رسوند و در اتاقو با خشونت باز کرد.
سوهو داشت موهای بکهیونو خشک میکرد که با وارد شدن چانیول هردو وحشت زده به سمتش برگشتن._سوهو اینجا چی میخوای؟
سوهو اخمی کرد و اومد جلوی چانیول ایستاد.
$این چه طرز حرف زدن با برادر بزرگترته ها؟اومدم خونه برادرم
_دیگه اینجا نیا
$اوکی پس اومدم خونه برادر عشقم و این به تو ربطی نداره فهمیدی؟
چان به طور کامل سکوت کرد.
سوهو نگاهی به بک انداخت و پس از بوسیدن موهاش،اونجارو ترک کرد.بکهیون وقتی سوهو رفت،با ترس نگاهشو به چانیول داد.چانیول بدون توجه به بکهیون، از اتاق بیرون رفت و وارد اتاق خودش شد.لباساشو عوض کرد. خودشو روی تختش انداخت و نفهمید چشماش کی گرم شد.
**********
×آقای اوه این پرونده آقای هان هستش گفتن باید بررسی شه.
VOUS LISEZ
Enough blood
Roman d'amourکاپل اصلی:چانبک،هونهان،کایسو فرعی:چاندارا،روبک ژانر:انگست،اسمات،عاشقانه، خشن،روزمره وضعیت:درحال آپ راجب کاپل های فرعی بهتره بگم خیلی کم هستن نگران نباشید خلاصه: زندگی لنگ آدم نمیمونه،راه خودشو پیش میره بدون اینکه بفهمی از کجا خوردی! مثل بیون بکهی...