با سرو صدایی که از طبقه پایین میومد،چشماشو آروم باز کرد.
یکم که هوشیاریش سر جا اومد،فورا خودشو به طبقه پایین رسوند و چیزی رو که میدید باور نمیکرد
-----------------
_چخبر شدههمه نگاه ها به سمتش کشیده شد
-چانیول پسرم برادرت ییشینگ...
ولی گریه فرصت حرف زدن به مادرشو نداد.یک ملافه سفید روی جسمی کشیده شده بود و مشخص بود زیرش چیزی جز 'انسان' نیست.
آروم ملافه رو کنار زد و چیزی رو که میدید باور نمیکرد.
هیونگش مثل یک مجسمه زیر پارچه سفید بود.پوست سفیدش بی رنگ بود و لباش بی رنگ و خشک._یی..ییشنگ...هیونگ...هیونگ بلند شو...منو ببین
چشمش به سوهو خورد که یک گوشه ساکت کنار اپن و دور از جمعیت ایستاده
_سوهو هیونگ ییشینگ..ییشنگ چرا چرا ...خوابیده؟پس چرا رنگ به رخش نیست؟!
سوهو قیافش جمع شد و چشماشو روی هم فشار داد
_سوهو هیونگ گفتم ییشینگ چشه
اینبار داد زد و همه ساکت شدن.چانیول ادامه داد:
_کِی این اتفاق افتاد؟نکنه وقتی داشتی با چمدون برمیگشتی خونه؟
همه شکه سمت سوهو برگشتن و منتظر بودن چانیول حرفاشو ادامه بده.سوهو سرشو بالا گرفت
$چانیول تو چی داری میگی؟نکنه میخوای بگی من ییشینگو کشتم!
-چانیول پسرم اروم باش ما میدونیم کی همچنین بلایی سرمون آورده.یکی اونو دیده
چانیول سریع بلند شد و روبروی مادرش ایستاد و گفت
_کی؟اوما بگو کی بوده؟مادرش بینیشو بالا کشید و زمزمه کرد
-خانواده بیون جونگچانیول فورا کت و سوئیچشو برداشت و به صدا زدنای مادرش اهمیتی نداد
_________________
با ویبره گوشیش پلکاشو یکم باز کرد و خودشو مثل یک بچه گربه کش آورد.وقتی چشمش به گیرنده تماس افتاد،لبخندی زد و جواب داد
+جانم؟*بکهیون تو خجالت نمیکشی تا حالا خوابیدی؟مگه تو کار و زندگی نداری؟مگه قرار نبود بریم بیرون مگه...
+آییی آر ان سرم رفت یکم یواش تر بچه من خیلی وقته بیدارم همه قرارامونم یادمه
*دروغگو.از صدای بم شدت مشخصه تازه از خواب بلند شدی ولی خوبه حداقل قرارمون یادته.راستی مامانم امروز میاد کره.زنعموم بچشو به دنیا آورد میخوادبره پیشش تا مواظبش باشه
بکهیون خمیازه ای کشید و به نفس نامزدش درودی فرستاد.+خب اگه میخوای پیش مامانت باشی تا امروز نریم بیرون؟!
*واقعا میشه؟ینی تو ناراحت نمیشی؟
بکهیون لبخندی زد
+نه بیبی گرل ناراحت نمیشم فردا حسابی واسه خودمون بیرونو میگردیم خوبه؟
YOU ARE READING
Enough blood
Romanceکاپل اصلی:چانبک،هونهان،کایسو فرعی:چاندارا،روبک ژانر:انگست،اسمات،عاشقانه، خشن،روزمره وضعیت:درحال آپ راجب کاپل های فرعی بهتره بگم خیلی کم هستن نگران نباشید خلاصه: زندگی لنگ آدم نمیمونه،راه خودشو پیش میره بدون اینکه بفهمی از کجا خوردی! مثل بیون بکهی...