چند تقه به در زد
_بله؟
نفسی گرفت و گفت
+چا..چانیول شی!منم میشه باهاتون صحبت کنم؟
کم کم داشت از انتظار خسته میشد.قدمی از در فاصله گرفت که چانیول درو باز کرد.
بکهیون درو آروم فشار داد و کامل بازش کرد.چانیولو دید که روی تختش نشسته و دستشو توی موهاش فرو برده_چی میخوای؟
با لحن سردش،بکهیون معذب جابجا شد
+چانیول شی میخواستم باهاتون صحبت کنم
_میشنوم
بک،نفسی گرفت و ادامه داد
+خب من رشتم ریاضیه و تازگی مدرک دکترامو گرفتم دانشگاهم...
چانیول پوفی کشید و کلافه گفت
_اصل حرفتو بگو
+من باید دانشگاه برم و.. و الان تقریبا یه معلم خصوصیم.میشه ینی اجازه دارم که ادامه بدم؟
چانیول نگاهی به بکهیون انداخت و دید سرشو تا جایی که میشد پایین انداخته.اون پسر بیگناه بود ولی چانیول این افکارو از خودش دور میکرد و بیشتر اونو قاتل برادرش میدید.
از جاش بلند شد و روبروی بکهیون ایستاد.بکهیون با ترس قدمیعقب رفت،اما چانیول یقه پیراهنشو کشید و جلو آوردش_وقتی من کنارتم خودتو ازم دریغ نکن اینو یادت باشه
بکهیون از ترس سرشو تند تند بالا و پایین کرد تا چانیول یقه ش رو ول کرد
_دانشگاه برو مشکلی نیس ولی بازم میگم هر غلطی کردی قبل9خونه باش
بکهیون از خوشحالی تعظیم کوتاهی کرد
+ممنونم چانیول شی
_و در ضمن آقا معلم،خونه دانش آموزات نمیری.اونارو بیار اینجا چون یادت نره حق خروج از این خونه رو نداری این دانشگاهم مادرم بفهمه منو سرزنش میکنه
+بله ممنونم چانیول شی.لطفتونو فراموش نمیکنم...
_خوبه میتونی بری
بکهیون تعظیمی کرد و از اتاق خارج شد.به محض اینکه وارد اتاقش شد به آرن پی ام داد
Baeki:خب دانش آموز کِی میای خونه استادت تا بهت درس بدم؟
آر ان فورا جواب داد
R.N: وای بک باورم نمیشه بهت
اجازه داد پس من بیام اونجا؟Baeki:آره تو باید بیای،آر ان باید برم تا چانیول نیومده
R.N:باشه بکی بکی برو مواظب خودت باش
Baeki:فعلا بیبی گرل
R.N:فعلا
سریع صفحه چت رو پاک کرد و گوشیرو زیر بالش گذاشت.
به سمت آشپز خونه رفت و با خوشرویی به خانم چوی سلام کرد.
YOU ARE READING
Enough blood
Romanceکاپل اصلی:چانبک،هونهان،کایسو فرعی:چاندارا،روبک ژانر:انگست،اسمات،عاشقانه، خشن،روزمره وضعیت:درحال آپ راجب کاپل های فرعی بهتره بگم خیلی کم هستن نگران نباشید خلاصه: زندگی لنگ آدم نمیمونه،راه خودشو پیش میره بدون اینکه بفهمی از کجا خوردی! مثل بیون بکهی...