$یی..ییشینگ!
¤هیچی نگو سوهو همین الان میای برمیگردیم خونه تا یه بلایی سر اون پسر نیاوردمکریس از خشم قرمز شده بود.نقشه هاش نقشه بر آب شده بود.چطور باید برادر عشقش رو رد میکرد تا اینا در برن!
ییشینگ جلو اومد تا دست سوهو رو بگیره که کریس دستشو با خشونت پس زد
#دستت بهش بخوره انگشتاتو خورد میکنم
¤هه کی داره منو تهدید میکنه بهتره بکشی کنار تا بلایی به سرت نیاوردم
#دیگه داری بد رو مخم راه میریسوهو که با استرس،شاهد جنگ لفظی اون دو بود،تو دلش به خودش لعنت فرستاد.چون بخاطر اون بود که هر لحظه ممکن بود یکی از این دو نفر بلایی سرشون بیاد.
ییشینگ با زانو به شکم کریس کوبید.کریس روی زمین افتاد و از درد به خودش پیچید.ییشینگ کُلتی رو از کمرش بیرون کشید و پیشونی کریس رو نشونه گرفت.
¤اگه تو نباشی،سوهو راحت زندگی میکنه.آخرین جمله زندگیتو بگو
سوهو زیر لب "نه"گفت و خواست که جلوی ییشینگ رو بگیره اما با صدای شلیکی که در محوطه کوچه پیچید،سر جاش ثابت موند...
**************
*آخر نفر خره
+یااا بی تربیت من خر باشم تو هم اسبی
*وای بکهیون اون وقت بچمون قاطر میشه
بکهیون خنده نخودی کرد
+آر ان بالاخره که گیرت میندازم
بکهیون یکم سرعتشو بیشتر کرد و با قدمای تند خودشو به آر ان رسوند و محکم بغلش کرد
+گرفتمت
آر ان یکم تو بغلش جم خورد
*ولم کن بی تلبیت منو اژیت میکنی
+آخ وقتی اینجوری حرف میزنی دوست دارم تو بغلم فشارت بدم کیوتی من.
یکم که توبغل هم بودن،آر ان سکوت بینشونو شکست و با لحن جدی گفت
*بکهیون اگه قرار باشه یه روز از هم جدا بشیم حالا به هر دلیلی،تو منو ولم میکنی؟
بکهیون بینیشو تو موهای موج دار آر ان برد و عطر هلورو بو کرد
+هر اتفاقی بیفته حتی اگه اجباری از هم دور شیم،پیدات میکنم.صبر میکنم تا وقتش برسه اون وقت تا پیدات نکنم و مال خودم نکنمت ول کنت نیستمآر ان لبخندی زد و بوسه ای به سینه بکهیونش زد.کاش همیشه کنار هم بودن.
************
$یی..ییشیی..ییشینگ!کریس منتظر شلیک ییشینگ بود که با صدای لرزان سوهو، چشماشو باز کرد و ییشینگ رو غرق در خون روی زمین دید.
#ییشینگ...چت شد؟
ناگهان کریس،عموش رو دید که کمی دورتر،اسلحه به دست پشت ییشینگ بود و نفس نفس میزد.
-کریس فرار کنید.دست سوهو رو بگیر و از اینجا برین.
#ام.اما چ..چرا
-گفتم برییننننن
کریس از ترس دست سوهو رو گرفت و از اونجا دور شدن.
بعد از کمی دویدن،روبروی عمارت پارک بودن.
#سوهو برو خونه و جوری رفتار کن که هیچ اتفاقی نیوفتاده
سوهو از ترس لال شده بود
#سوهو شنیدی چی گفتم؟
سوهو سرشو تکون داد و سریع وارد خونشون شد.
کریس دور و برشو نگاهی انداخت و به سمت خونشون راه افتاد.
**********
چانیول با صدای مهیبی از خواب پرید و گیج و منگ به هوای بیرون که گرگ و میش بود،نگاه کرد.
از اتاقش که بیرون اومد،هیونگشو دید که با قدم هایی خسته و لرزان از پله ها بالا میومد.
_هیونگ کجا بودی؟
سوهو سرشو بالا آورد و نگاه سردشو به چانیول دوخت
$رفتم هوا بخورم
_هیونگ اون صدارو شنیدی؟مثل صدای اسلحه بود
سوهو از اعصاب خوردی،پلکاشو رو هم فشار داد و با صدای خشدار گفت
$حتما توهم زدی.بگیر بخواب فردا باید بری مطب
و بدون حرف دیگه ای به سمت اتاقش رفت.
_شت اینو باش... هه چه عجب ییشینگ خان صدای خروپفش هفت تا خونه اونور تر نرفته...
و با خنده وارد اتاقش شد تا از این سکوت استفاده کنه و بخوابه اما دریغ از اینکه ییشینگ در نزدیک خونه به قتل رسیده
——————
ووت و فالو🦊
YOU ARE READING
Enough blood
Romanceکاپل اصلی:چانبک،هونهان،کایسو فرعی:چاندارا،روبک ژانر:انگست،اسمات،عاشقانه، خشن،روزمره وضعیت:درحال آپ راجب کاپل های فرعی بهتره بگم خیلی کم هستن نگران نباشید خلاصه: زندگی لنگ آدم نمیمونه،راه خودشو پیش میره بدون اینکه بفهمی از کجا خوردی! مثل بیون بکهی...