پارت یازدهم

332 76 42
                                    

سلام خوبید؟

فک نکنم تا حالا باهم حرف زده باشیم دلم میخواد با خواننده های عزیزم آشنا بشم و اینکه خیلی کامنت میدن که من خیلی ازشون ممنونم.. لطفا علاوه بر ووت دادن فالو هم بکنید:)
این پارت هم تقریم شما  ಠ_ಠ
**********
با عجله خودشو به اتاقش رسوند.روی تختش نشست و سرشو تو دستاش گرفت.
کمی بعد،آجوما برای صرف شام،هردوشونو صدا زد.
کمی خجالتزده بود.سر میز شام هیچ کدوم حرفی نمیزدن تا اینکه چانیول این سکوت رو شکست.

_خب بکهیون(سرشو بالا آورد و نگاهشو به بکهیون داد)سهون و کای رو میشناسی؟

سهون..سهون! بکهیون فقط روز عقدشون سهونو دیده بود و زیاد باهاش آشنایی نداشت، اما کای رو همون روز باهاش آشنا شده بود ولی انگار سالها باهم دوست بودن

+کای هیونگ رو میشناسم اما سهون..خب نه

_خب پس فرداشب میبینی و باهاش اشنا میشی پسر خوبیه

بکهیون با تردید فردا شب رو زمزمه کرد

+چانیول شی فردا شب مگه چخبره؟

چانیول دور لبشو با دستمال پاک کرد

_عروسی دارا دختر داییم

+اوه

این تنها کلمه ای بود که از دهان بکهیون شکه دراومد

چانیول از جاش بلند شد و دستمال رو روی میز‌ پرت کرد.

_اگر دانشگاه نداری صبح میریم خرید

+ن..نه ندارم

_خوبه

چانیول سمت پله ها رفت اما تا به پله اول رسید،ایستاد طوری که انگار یه چیزی یادش اومده باشه سمت بکهیون قدم برداشت.

بکهیون اولش ترسید اما وقتی چانیول بهش نزدیک شد و بوسه ای به پیشانیش زد چشم و دهانش باز گشاد شدن

_شبت بخیر

و بکهیون به تمام معنا قفل کرده بود.

*****************

^بکهیون پسرم بیدار شو دیگه

بکهیون یه پلکشو باز کرد و دید آجوما روبروشه.خودشو کش و قوسی داد

+سلام آجوما صبح بخیر

^سلام پسرم صبحت بخیر پاشو چانیول یه ساعت منتظرته

بکهیون مثه جت خودشو به حموم رسوند و یه دوش سرسری گرفت.

سریع خودشو آماده کرد و با خدافظ آجوما خونه رو ترک کرد و به حرفای آجوما راجب صبحونش توجهی نکرد.

ماشین چانیولو که دید سریع خودشو به اونجا رسوند و توی ماشین نشست

+سل..سلام چا.ن چانیول شی

_علیک چته نفس نفس میزنی؟

+ببخشید...معطل شدین..

چانیول خواست بگه "آره معطل شدم همشم بخاطر تو" اما وقتی یادش اومد باید رفتارشو اصلاح کنه،لبخندی زد و دستشو روی پای بکهیون گذاشت و کاملا احساس کرد یه چند سانتی متری بالا پرید

Enough bloodTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon