جونگکوک:
وقتی صدای یکی از بچه ها اومد که دنبال ما میگشت..
انگار از خلسه شیرینی بیرون اومدم...
ولی هنوز داشتم به شدت خودمو کنترول میکردم که بازم این موجود شیرین و خوردنی رو نبوسم..
جیمین خواست چیزی بگه که فورا با دستام دهنشو گرفتم که ساکت باشه نفهمن پشت این درخت وایستادیم..
دستمو که رو دهنش بود حس خیلی شیرینی بهم دست داد با برخورد لبای نرمش با کف دستم خیلی حس خوبی داشتم..
آروم کنار گوشش جوریکه فقط خودش بشنوه گفتم:
_شششش صدات در نیاد وگرنه این خروس بی محل جامونو پیدا میکنه باشه؟
آروم پلک زد
دلم نمیخواست دستمو بردارم
ولی با کاری که کرد نفسم رفتتت..جیمین :
کنار گوشم زمزمه کرد که ساکت باشم تا جامونو پیدا نکنن منم با چشمام گفتم باشه.
ولی دستشو برنداشت از رو دهنم..
هنوز جای جای صورتم که جای بوسه هاش بود میسوخت تپش قلب داشتم..
راستش دلم نمیخواست تموم شه آخخ جیمین از دست تو مگه قول ندادم به خودم دیگه گول جونگکوکو نخورم هان؟؟
دیگه کم کم نفس کشیدن برام سخت بود با چشم و ابرو بهش اشاره میکردم دستشو از دو دهنم بر داره..
ولی مگه میفهمید..
یهو جیمین شیطان درونم فعال شد ..
حالا که اون اینقدر منو اذیت میکنه من چرا نکنم؟
به من میگن جیمین منم ترفند های خودمو دارم..
یه ثانیه چشمامو بستم که حس بگیرم..آماده.. حرکت..
چشمامو باز کردم و نگاه خمارمو بهش دوختم دقیق زل زدم تو چشماش بعد زبونمو کشیدم کف دستش..
که به وضوح لرزید..
یسس جیمینی کارتو درست انجام دادی..
منحرف درونم ها ها ها میخندید..
جونگکوک :
میدونستم اون پسره اونقدر دور شده که مارو نبینه..
ولی هنوز دلم نمیخواست و نمیتونستم دستمو بردارم..
حس کردم نفس عمیقی کشید و چشماشو بست..
نگاش کردم که یهو چشماشو باز کرد..
خدای من انگار...جادوم...کرد..چشمای خطی شکل کشیده و به طرز مرگباری خمار نگاهم کرد...
حتی قدرت تکون خوردن نداشتم
محو نگاهش شدم مگه میشه؟....مگه میشه همچین چشمای خمار و معصومی در عین حال جذاب و نفس گیر وجود داشته باشه؟؟
YOU ARE READING
💫𝑴𝒚 𝑺𝒆𝒓𝒆𝒏𝒅𝒊𝒑𝒊𝒕𝒚🍷
RomanceComplete* ฅ😻ฅ تو میگی متنفری.. من میگم عاشقتم ... میگی برو... مگه کسی میتونه زندگیش رو جا بزاره بره؟ اره من حسودم اره من خودخواهم تورو فقط برای خودم میخوام جای تن زیبات فقط آغوشه منه..🌌 این عشق ممنوعه؟ سرنوشت رویایی من .. دوست داشتنت گناه ب...