صبح با دل درد بیدار شدم و دیدم بغل تهیونگم دل دردم بد شده بود آروم تهیونگ رو
تکون دادم+ ددی
_ جانم بیب
+ دلم درد میکنه
_ الان برات کاهنده میارم
و رفت وبا کاهنده برگشت بهتر شدم+ ممنون .... ددی
_ خواهش
_ کوک تو گواهینامه داری
+ آره
خب بیا بریم کارت دارم
رفتیم تا به یه پارکینگ بزرگ رسیدیم درش رو
با ریموت باز کرد+ وای اینا همه ماله توئه
_ آره خب
+ چقدر خوشکلن
_دوست داری یکیش رو برداری
+ واقعا
_اهوم
پریدم توی بغلش و پاهامو دورش حلقه کردم
بعد از اینکه فهمیدم چیکار کردم با خجالت میخواستم بیام پایین که دستش رو زیر داشتم
گذاشت و من رو بالا تر کشیدبا تعجب بهش نگاه کردم که من رو روی یکی
از ماشین ها خم کرد
آروم صورتش رو نزدیک صورتم کرد
+ د...د..
_ ششش بیبیروی لبهام گفت
صورتشو جلو تر آورد و لبهاش رو خیلی آروم
و با آرامش روز لب هام قرار داد خیلی
عاشقانه بود
فقط عشق بود ، نه هیچ حسه دیگه ای
آروم لب هاشو رو از روی لب هام
برداشت و بهم نگاه کردمثل لبو شده بودم
_ میدونستی تو میشی لونای پکه کیم
+ تتتو من رو به عنوان جفتت قبول کردی ؟
_ معلومه
با خوشحالی بوسه ای روی گونش گذاشتم
_ خب حالا بریم سره اصل مطلب کدوم ماشین رو میخوای
کوک با ذوق که سعی در پنهان کردنش داشت به ماشین ها رو نگاه کرد و با دستش به یکی از اونها اشاره کرد
( ماشینه که انتخاب کرد 🙂💔)
_ اوکی این دیگه ماله تو ئه
+ ممنونم ( با ذوق )
خب کوک وقتی هیتت تموم شد باید به اعضای پک معرفیت کنم و تو رو به عنوان جفتم اعلام کنم
_ باشه ولی زود نیست.
+ کوک من دوست دارم شک داری؟
_ نه به هیچ وجه . باشه
رفتیم توی عمارت و صبحانمون رو خوردیم .کلی کار داشتیم .
_________________
YOU ARE READING
Beautiful Lonely
Fanfictionکوک داخل یک خانواده فقیر به دنیا اومده و مادر پدرش رو داخل تصادف از دست میده . چی میشه با دوستش جیهوپ بره به کلاب و بعدش.. ژانر : هپی اند - اسمات - امپرگ - کمی کمدی - فلاف کاپل اصلی : ویکوک فرعی : نامجین و یونمین اتمام یافته