فردا بیدار شدیم
_ کوک
+ بله
_ امشب مراسمه
+ اِه
_ آره الانم باید بریم صبحونه بخوریم بعد آماده بشیم برای شب+ باشه ساعت چنده الان
_ ساعت ...... چهارههههههههه+ واتتتتتتت
_ بدوووورفتیم پایین کوک سریع نشت رو ی صندلی منم نوشتم صبحونمونو با حولو ولا خوردیم
₩ قربان گروه میکاپ اومدن
_ کوک پاشو برو یه دوش بگیر
+ باشه ددی تاتا_ شیطون
رفت یه دوش گرفت خودم هم رفتم اون حمام یه دوش گرفتم
و رفتم پیش کوک_ کوک بریم
+ بریمرفتیم تو اتاقی که قرار بود اونجا میکاپمون کنن
= سلام قربان
÷ سلام_ سلام ساعت هفت مراسم شروع میشه پس باید در عرض یکی دوساعت کارتون رو تموم کنید
= چشم
من روی یک صندلی نشستم کوک هم روی یک صندلی بعد از حدود یک ساعت و نیم چیکارمون تموم شد و موهامون هم رنگ کردن
_ خب خوبه
₩ قربان طراح لباستون اومده
_ پاشو کوک
بلندشدیم که بریم لباس بپوشیم_ کوک میخوام در باره یک موضوعی باهات صحبت کنم
+ خب بگو
_ ببین کوک ما اصلا تا الان رابطه نداشتیم و تا تو اجازه ندی من بهت دست نمیزنم الان میخوام ازت اجازه بگیرم
میشه ؟+ من م..مشکلی با این موضوع ندارم من مال تو ام تمام من ماله توئه
_ ممنونم کوک
رفتیم لباس هامون رو انتخاب کردیم
و الان مراسم شروع شده بود
€ همون طور که میدونید رییس پکمون الان جفتش رو پیدا کرده و امروز ایشون به عنوان لونا معرفی میشه
من و کوک وارد شدیم همه نگاه کوک میکردن
و تشویقمون میکردنروی صندلی های معیین شده نشتیم
و جمله هایی رو که ....... میگفت ما تکرار میکردیمالان ما همسر همدیگه بودیم
دندونامو توی گردن کوک کردم و کوک هم متقابلا همین کار رو کرد
صدای دست و تشویق ها قطع نمیشد
€ لونا
+ بله
€ میشه بیاین و اینجا یکم صحبت کنید+ البته
+ سلام به همگی همون طور که میدونید من جفت رییس پک هستم و لونای شما قول میدم که همه شما رو دوست داشته باشمدست و تشویق شروع شد و دیگه مراسم تموم شده بود
_ چن لطفا شام رو به همه بده و مراسم تمام شده
* چشم_ لونام بریم؟
کوک خنده شیرینی کرد
+بریم____________
YOU ARE READING
Beautiful Lonely
Fanfictionکوک داخل یک خانواده فقیر به دنیا اومده و مادر پدرش رو داخل تصادف از دست میده . چی میشه با دوستش جیهوپ بره به کلاب و بعدش.. ژانر : هپی اند - اسمات - امپرگ - کمی کمدی - فلاف کاپل اصلی : ویکوک فرعی : نامجین و یونمین اتمام یافته