part 32

2.7K 297 28
                                    

کوک

داشتیم آماده میشدیم که بریم خونه نامی هیونگ

لباس های یونی رو هم تنش کردم که شرو کرد به خندیدن

لباس های یونی رو هم تنش کردم که شرو کرد به خندیدن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

+ تههه

ته با یک باکسر اومد سمتم

بدون توجه به پوششش سمتش رفتم

+یونی رو نگاه کن

ته یونی رو نگاه کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ته یونی رو نگاه کرد

_ خوشگلم
ته یونی رو بغل کرد و یونی سرشو جلو باد و لباشو رو لبای ته گذاشت

ته شروع کرد به خندیدن

و به من نگاه کرد
یونی رو سریع گذاشت رو تخت و دستشو پشت کمرم گذاشت  و من رو جلو آورد

_ به بچه حسودی میکنی

لب هاش رو روی لب هام گذاشت و با خنده جدا شد

+ یااا ددی برو یه لباس بپوش

ته با خنده شیطانیش دوباره رف تو اتاق لباس

لباس هام دو پوشیده بودم پس منتظر ته  موندم تا برگرده

________________

Beautiful LonelyWhere stories live. Discover now