کوک
داشتیم آماده میشدیم که بریم خونه نامی هیونگ
لباس های یونی رو هم تنش کردم که شرو کرد به خندیدن
+ تههه
ته با یک باکسر اومد سمتم
بدون توجه به پوششش سمتش رفتم
+یونی رو نگاه کن
ته یونی رو نگاه کرد
_ خوشگلم
ته یونی رو بغل کرد و یونی سرشو جلو باد و لباشو رو لبای ته گذاشتته شروع کرد به خندیدن
و به من نگاه کرد
یونی رو سریع گذاشت رو تخت و دستشو پشت کمرم گذاشت و من رو جلو آورد_ به بچه حسودی میکنی
لب هاش رو روی لب هام گذاشت و با خنده جدا شد
+ یااا ددی برو یه لباس بپوش
ته با خنده شیطانیش دوباره رف تو اتاق لباس
لباس هام دو پوشیده بودم پس منتظر ته موندم تا برگرده
________________
YOU ARE READING
Beautiful Lonely
Fanfictionکوک داخل یک خانواده فقیر به دنیا اومده و مادر پدرش رو داخل تصادف از دست میده . چی میشه با دوستش جیهوپ بره به کلاب و بعدش.. ژانر : هپی اند - اسمات - امپرگ - کمی کمدی - فلاف کاپل اصلی : ویکوک فرعی : نامجین و یونمین اتمام یافته