part 23

3K 372 33
                                    

ته

امروز کلی کار داشتم
باید میرفتم شرکت و به همشون رسیدگی میکردم

_ بیبی
+ هوم
_ من باید برم شرکت
+ یاا ددی تو میخوای منو بچمو ول کنی بری شرکت
_ من متاسفم کوک ولی مهمه

+ باشه ولی من به بچمون میگم که چه بابایه بی مسئولیتی داره

لب هام رو روی لب هاش گذاشتم و آروم دستام رو به پشت کمرش رسوندم

+ مواظب خودت و یونی باش بیبی بوی

_ باشه ددی ولی تو هم زود برگرد
+ باشه خوشگل ددی

رفتم بالا و بعد از اینکه حاضر شدم رفتم پایین و به سمت شرکت حرکت کردم

تویه ماشین یه موزیک آروم پخش کردم
و به فکر رفتم

کوک یه پسر تنها بود که زندگیه من رو زیر و رو کرد
الان داریم مادر پدر میشیم
وای خدای من

حواسم رو به رانندگی دادم
دوست داشتم امروز خودم رانندگی کنم

ولی من قول میدم یونگنام رو یه آلفایه قدرتمند بار بیارم که بتونه کاملا از پسه
خودش بر بیاد

بعد از چند مین رسیدم شرکت

₩ سلام قربان

_ سلام

₩ قربان چند تا طراح نمونه هاشون رو آوردن
_ بیارشون دفترم

₩ چشم

رفتم توی اتاقم که تلفنم زنگ خورد

_ الو
^ اللللو قربانن

_ چی شده

^ خواهش میکنم خ خودتون رو بر سو و نید
لونا حالش بده

_ ببرید همون بیمارستان من خودمو میرسونم ( با داد )

₩ چی شده قربان

_ بروووو کنااررر

سریع از شرکت زدم بیرون و سمت بیمارستان حرکت کردم

________

Beautiful LonelyDonde viven las historias. Descúbrelo ahora