part 25

3K 342 34
                                    

کوک

ته از دیشب پیشم مونده بود و الان خسته رو تخت کناریم خوابیده بود

_ بیبی
+ بیدار شدی

_ صبح بخیر بیب
+ صبح تو هم بخیر

_ درد که نداری
+ نه فقط یکم بچه لگد میزنه

ته به سرعت دستش رو روی شکمم گذاشت

+ وای کوک
آروم لب هاش رو روی شکمم گذاشت و شکمم رو بوسید

_ خوشگل اوپاشه این توله

+ وای وای اوپا من خیلی تو و اوما رو دوست دالم 

_ منم تو و اوماتو دوست دالم بیبی

+ ددی نظرت چیه یکم بریم قدم بزنیم

_ اوک
_ راستی کوک میدونی ما آب درمانی نرفتیم

+ وقت نشد وللش
_ پاشو پس

آروم دستم رو گرفت و کمک کرد که از تخت بیام پایین

به کمک ته ازتخت اومدم پایین

و رفتیم سوار آسانسور شدم که بریم تو حیاط

_ حیف بار داری کوک

+ برای چی

_ هیچی هیچی

+ اوک ولی حرفی نزن که من نفهمم

_ باشه عذر خواهی

در آسانسور باز شد و ما از در ورودی سالن رفتیم بیرون

_ وای چه هواییه

+ آره

+ آخ آیییییی ته آههه آییی

_ چ چ چیشد کوک

به سرعت بغلم کرد و رفتیم تو بیمارستان

درد تمام وجودم رو فرا گرفته بود

_ دکترر

____________

Beautiful LonelyWhere stories live. Discover now