_ کوک میخوام درباره یه موضوعی باهات حرف بزنم+ بگو
_ تو دیپلم داری درسته ؟
+ اهوم
_ خب میخوای چه رشته ای رو برای دانشگاه انتخاب کنی
+ خب من به هنر علاقه دارم
_ اوه پس رشته دبیرستانت چی بود
+ ریاضی
_ آفرین
_ کوک تو میتونی توی بهترین دانشگاه ها درست رو ادامه بدی و آزاد
ادامه بده+ واقعا
_ معلومه من یه بیبی باسواد دوست دارم
کوک پرید توی بغل تهیونگ
ته لپ نرمه کوک رو آروم کشید
و یک بوسه روش گذاشتته کوک رو به حالت جنین وار بلند کرد و بردش تو آشپز خونه یک شیر موز در آورد
نی رو توی گذاشت و داد به کوک
کوک با خوشحالی شروع به مکیدن نی کرد_کوک بریم بیرون
+ آرههه_ کجا بریم
+ خب ... اممم شهربازیی
_ باشه بریم لباس هامون رو بپوشیم
رفتن تو اتاقشون
کوک لباس هایی که میخواست بپوشه درآورد
میخواستم بره تو حموم که_ کوک مگه قرار نبود از من خجالت نکشی
+ آخه..
_ آخه نداره کوک+ ب...باشه
کوک با هزار خجالت لباس هاش رو در آورد و ته هم همینطور ولی
ته خجالت نمیکشید
لباس هاشون رو پوشیدن و رفتن پایین
سوار ماشین
شدن رفتن سمت شهر بازی
چند مین بعد
_ رسیدیم
+ وای اینجا رو_ پیاده شو
پیاده شدن
+ ته بریم چرخ و فلک_ باشه الان میرم بلیط میگیرم
رفت بلیط گرفت
_ بریم کوک
کوک با هیجان سرش رو تکون داد و با ته رفتن سوار شدن+ میشه کوکی تو بغل ددی تاتا بشینه
_ بله که میشه
کوک رفت توی بغل ته
تهیونگ صورت کوک رو توی دستاش گرفت
آروم لب هاش رو روی لب هاش گذاشت
+ دوست دارم
_ عاشقتم+ وای ددی نگاه کن
وبه بیرون کابین اشاره کرد
_ کوک دوسش داره+ اهوم
بعد از یکم پیاده شدن
_ خب حالا کجا بریم
+ تو بگو_ بریم فریز بی
کوک از فریز بی بدش میومد ولی+ باشه ددی
رفتن نشستن کوک دیت ته رو محکم گرفت و فریز بی شروع به حرکت کردکوک وقتی پیاده شد حالش بد شد
تهیونگ گرفتش گذاشتش روی صندلی
_ خوبی کوک
+ آره خوبم
_ میخوای یه چیز بگیرم
+ آره میلک شیک بگیر+ وانیلی بگیر
_ تو که کاکائویی
دوست داشتی
+ حالا هوس وانیلی کردم_ باشه
تهیونگ رفت و با دوتا میلک شیک
وانیلی برگشتکوک وقتی میلک شیک هارو دید رف یکی رو گرفت و شروع کرد به خوردن
+ واو ممنون ددی
_ خواهش
ته هم میلک شیک رو خورد+ ته بریم رستوران یه چیزی بخوریم
_ تو همین الان میلک شیک خوردی+ بریم دیگه خب
_ باشه پاشو بریمرفتن نشستن تو ماشین
ته پیش یک رستوران گرون قیمت ایستاد
_ بریم عزیزم
+ بریمپیاده شدن و رفتن نشستن
گارسون اومد پیششون و منو رو بهشون داد+ یک مرغ سوخاری میخوام
_ من کیمچی میخورم* چشم الان براتون میارم
بعد از چند مین سفارشاتشون رو براشون آوردن
کوک شروع کرد به عوق زدن
_ چی شدهه کوکک
+ بوی کیمچی_ ته به گارسون گفت کیمچی رو ببره
رفت پیش کوک بردش دستشویی کوک یه آب به صورتش زد و رفتن بیرون
تهیونگ هم مرغ سو خاری سفارش داد انگار کوک به کیمچی آلرژی داشت
غذاشون که تموم شد حساب کردن و رفتن تو ماشین
داخل راه خونه بودن که کوک حالش بد شد
_ چت شده کوک باید بریم دکتر
+ نه ته من خ...خوبم
_ باید بریم دکتر+ ته گفتم که من خوبم نرو بیمارستان لطفا
بازم حالش بهم خوردته از صدای آلفاییش استفاده کرد
_ گفتم باید بریم
+ ب..باشه
ته به سمت بیمارستان تغییر مسیر دادرسیدن بیمارستان
ته کوک رو برد پیش دکتر و وضعیتش رو برای دکتر گفت
دوکی: خب باید یک آزمایش ازش بگیریم
+ ته من از آمپول میترسم
_ کوک لازمه
به زور از کوک خون گرفتندوکی : شما می تونید حدود یک ساعت دیگه جواب آزمایش رو بگیرین
می تونید بمونید تا جواب بیاد
_ باشه میمونیم
یک ساعت بعد
دوکی : آقای کیم
یک دقیقه بیاین لطفا
ته رفت پیشش
دوکی : جواب آزمایشتون اومد_ چیه جوابش
دوکی :
_________________
YOU ARE READING
Beautiful Lonely
Fanfictionکوک داخل یک خانواده فقیر به دنیا اومده و مادر پدرش رو داخل تصادف از دست میده . چی میشه با دوستش جیهوپ بره به کلاب و بعدش.. ژانر : هپی اند - اسمات - امپرگ - کمی کمدی - فلاف کاپل اصلی : ویکوک فرعی : نامجین و یونمین اتمام یافته