رفتاری که تهیونگ باهاش کرده بود مستیشو میشه گفت کاملا از سرش پرونده بود.. به ماشینش تکیه داد و اجازه داد اشکای دلتنگ و عصبانیش روی صورتش ریخته بشه.. نباید میومد، نباید دلش براش تنگ میشد، حتی نباید دیگه پیش خودش سعی میکرد کارشو فراموش کنه.. ضربه ای با دستش به صورت خودش زد و زبونشو گاز گرفت.. اون پسش زده بود؟ بعد رفتاری کاری که باهاش کرده بود وقتی اغوششو براش باز کرده بود پسش زد؟
_ تو یه رقت انگیزی اصلا نباید میومدی.. دیگه نمیای.. نباید بیای.. تا کی قراره مثل یه بازنده گریه کنی و به رفتارش فکر کنی
دستشو به ماشین گرفت و از جاش بلند شد و بدون نگاه دیگه ای به خونه سوار ماشینش شد و به سمت خونه خودش راه افتاد امشب براش اخرین باری میشد که برای تهیونگ گریه میکرد .
.
.در خونه رو باز کرد و وارد شد.. بدون توجه به اطراف کلید و گوشیشو روی کاناپه پرتاب کرد و از پله ها بالا رفت، وارد اتاقش شد و خودشو روی تخت پرتاب کرد.. بالشتی که هرشب زیر سر تهیونگ قرار میگرفت و توی بغلش گرفت و نفس عمیقی کشید و چشماشو بست.
Tae. P. O. V
چشمای خسته و پف کرده از گریشو با صدای زنگ گوشیش باز کرد.. گوشیو از کنارش برداشت با دیدن شماره مادر جونگ کوک توی جاش نشست و مضطرب زبونشو روی لبش کشید.. قبل از قطع شدن تماس، وصلش کرد
+ سلام مادر
_ سلام شیرین من.. حالت چطوره؟
نفس عمیقی کشید و سرشو کمی تکون داد
+ آه بد نیستم.. شما خوبید؟ مشکلی پیش اومده؟
_ منم برای همین زنگ زدم عسلم.. اتفاقی برای رابطه تو و جونگ کوک افتاده؟ همه چی درسته؟
وقتی اینجوری ازش میپرسید مطمعن بود خبر داره که اوضاع اونقدرا هم خوب نیست.. ولی چجوری دلش میومد و همه چیزو میگفت؟
+ خب.. نه خیلی ولی نگران نباشید به زودی درست میشه
_ آه عزیز دلمم اصلا نگران نباش هرچیزیم که شده باشه من طرف توام.. اگه خواستی میتونی بگی تا من اون بچه بی ادبو دعوا کنم
لبخند محوی زد و دستشو روی چشماش کشید
+ ممنونم مادر
_ میبوسمت عزیزم
تماسو قطع کرد و از جاش بلند شد، خونه خالی بود پس یعنی جین هیونگش سر کارش رفته بود و احتمالا طبق این چند روز تانیا رو هم به مدرسه رسونده بود.
کمی بدنشو کشید و به سمت اشپزخونه کوچیک خونه راه افتاد.. با کاری که جونگ کوک کرده بود هنوزم هیچ چیز در رابطه با گیر اوردن اون پسر عوضی براش تغییر نکرده بودو میخواست تا دنبال فرد داخل عکسا بگرده.. اون عوضیو پیدا میکرد و دست پلیس میداد باید جزای کاری که با زندگیش کرده بودو پس میداد
YOU ARE READING
Helpless
Fanfiction" کامل شده" +کوکو.. _هوم؟! به کوک که یه دستش روی فرمون بود و دست دیگش که دستشو گرفته بود و روی دنده بود نگاه کرد +من بوی تورو میدم.. _چی بیب؟ با تعجب به ته نگاه کرد و دوباره نگاهشو به جاده مقابلش داد + یه جایی خونده بودم هرکسی موقع مرگش بوی ج...