🍷part 12🍷

2.4K 377 72
                                    

#part12

قطره های پراکنده اب که از دوش بالا  روی پوست پسر می غلتید  در نهایت روی سطح سرامیکی جمع میشد.بدنش بدون هیچ کبودی بود و حتی همون صورتی محو روی باسنش که به خاطر اسپنک های ددیش بود، هم حالا رفته بود....

اهرم رو فشار داد و جریان اب رو قطع کرد...با دستش کمی موهای خیسش رو چرخوند تا اب جمع شده بین تار هاش رو کم کنه...با حوله کوچیک صورت خیسش رو پاک کرد و چشم هاش رو مالش داد ...حوله رو پایین تر کشید و تمام پوست مرطوبش رو از اب پاک کرد.

لوهان رو به روی اینه دایره ای شکل که بخار گرفته بود ایستاد...با دستمال اینه رو تمیز کرد و دستمال خیس و چروک شده رو تو سطل کوچیک گوشه حمام پرتاب کرد..

دور تیله های خوشرنگش قرمز شده بود و انگار یه لونه زنبور توسط شعله های اتیش احاطه شده باشه رنگ گرفته بود...

پوست سفید صورتش به سرخی کمرنگی می زد و گونه های نسبتا تپلش قرمز تر از جاهای دیگه پوستش بود.

با دست ازادش موهای لخت و نم گرفته اش رو به عقب سر داد اما تار های خیس بین انگشت هاش لیز خورد و لجوجانه به جای اولش برگشت.

لوهان با بدن برهنه وارد اتاق شد کمی از سرمای هوا به خودش لرزید ...گاهی اونقدر تو نقش خنگ و کیوت بازی فرو میرفت که حتی بکهیون هم فراموش میکرد که لوهان یه پسر بالغه که داره نقش بازی میکنه و این وجه کیوتش که به شدت برای پسر بزرگتر شیرین و دوست داشتنیه در واقع یه بازی ماهرانه است.

اگه این ساید از وجودش میتونست بکهیون تنها همراهش تو این چند سال رو خوشحال کنه لوهان از هیچ تلاشی در این زمینه دریغ نمیکرد.

اونقدر بعد از جریان گروگانگیری عجیب غریبشون غرق دانشگاه شده بودند که حالا نزدیک به دو هفته بود که بکهیون از بوسه جلو تر نرفته بود و همین باعث حس سرخوردگی در وجود لوهان میشد.

سرش رو کج کرد و به ساعت نگاه کرد ...یک ساعت تا برگشت بکهیون فرصت داشت و به خودش تو حموم قول داده بود که امشب حتما از ددیش کام میگیره وگرنه تضمین نمیکرد که سرش رو از خواستن زیاد ددیش تو دیوار نکوبه...

بکهیون منبع جذابیت بود و  مثل یه اهنربای قوی عمل میکرد  و وجود لوهان رو جوری جذب کرده بود که پسر مو صورتی از این دو هفته بدون سکس با ددیش احساس بدی داشته باشه...

بدنش رو روی تخت   پرتاب کرد و تو ملحفه های خنکش  چرخید و مثل یه موش کوچولو وول زد...

ترکیب سردی پارچه و گرمای بدنش باعث باز شدن لب هاش میشد و گوشه چشم های درشتش چین های ظریف خودنمایی می کرد.

از اول هم متوجه نگاه های خاص و منظور دار همکلاسیش چانیول روی خودش و ددیش شده بود ...چانیول طماع ترین شخصی بود که تا به حال تو زندگیش مشاهده کرده بود.

daddy chan and daddy baek (Full)Where stories live. Discover now