🍷 part 14 🍷

2.6K 375 135
                                    

من اومدم با یه پارت پشم ریزون 😈و تریسام❌

#part14

یه صدای محو به گوشش میرسید..انگار که زیر اب باشه و به صدای بحث دو تا ماهی ریز گوش بده...ولی اون نه زیر اب بود نه ماهی ها توانایی حرف زدن داشتن...بیشتر گوش داد و حالا صدا ها کمی واضح تر شده بود..هنوز هم متوجه مفهموم کلمات نمیشد .فقط اوایی به گوش های بزرگش میرسید.صدا بیشتر شبیه پچ پچ دو نفر بود.

پلک هاش بسته بود ولی با این صدا دیگه نمیتونست به ادامه خوابش برسه....چشم های درشتش از هم فاصله گرفت .....به خاطر سوزش چشم هاش پلک های متوالی زد و اومد به بدن کرختش حرکت بده که متوجه شد ،نمیتونه.

نگاه شوکه اش به دست ها و پاهاش رسید....اون بسته شده بود!ولی نه یه بسته شدن معمولی.پاهاش باز بود و از دو طرف مچ هاش به تخت بسته شده بود درست مثل دست هاش.

با دیدن اینکه علاوه بر بالاتنه اش ،کیرشم بدون پوششه چشم هاش رو چرخوند.اصلا یادش نمیومد شب قبل چی شده؟و لعنت اون حتی تو تخت خودشم نبود!ولی چجوری از تخت خونه استادش سر در اورده بود؟

نگاهش رو از بدن لختش گرفت و به دیوار سفید رو به روش زل زد. مگه اون تارزان بود که اینجوری بدون هیچ پوششی رو تخت بخوابه...حتی به طرز مسخره ای اون میمون انسان نما هم پایین تنه اش پوشیده بود ولی چان نه.

با شنیدن صدای در سرش رو چرخوند ولی با دیدن بیبی هاش اب دهنش تو گلوش گیر کرد و به سرفه افتاد....شاید الان اگر کسی چان رو تو این وضعیت میدید تا مرز جر خوردن میخندید.ولی باید به چان حق بدین مگه نه؟!


بکهیون یه لباس خدمتکاری از اون ها که این روزا ترند شده بود ،پوشیده بود...روی موهای مشکیش یه کش توری سفید بود،دامن مشکیش کوتاه بود و نصف رون های توپر پسر رو کاور کرده بود ،قفسه سینه شیری رنگش با پارچه مشکی تضاد زیبایی درست کرده بود ....

لوهان هم یه یونیفرم مدرسه ای پوشیده بود ...پیراهن کوتاه بالاتنه اش نازک بود و چانیول به راحتی میتونست نوک برجسته و صورتی سینه هاش رو ببینه....یه دامن ابیه چین دار کوتاه که چان میتونست قسم بخوره اون بیبی هورونی اش حتی یه شورت توری ام زیرش نپوشیده...پوشیده بود.

استایل هر دو به طرز دیوونه کننده ای جذاب بود و چان میخواست اونقدر تو سوراخ دو تا بیبی بوی خوشگلش بکوبه که هر سه از تحلیل انرژی بیهوش بشن.

بکهیون با قدم های اروم به سمتش اومد و با همون لبخندی که اگه ازت درخواست میکرد که میخواد بکشتد و تو قبول میکنی گفت:_ددی بالاخره بیدار شدی!حالا میتونیم کارمون رو شروه کنیم؟

چانیول که از اون خنده مستطیلی حسابی سر مست شده بود جواب داد.

_هوم....ولی نمیخوای اول دستو پای ددی رو باز کنی؟(به لوهان نگاه کرد )بیبی چرا تو نمیای پیش ددی؟

daddy chan and daddy baek (Full)Where stories live. Discover now