12//

296 77 16
                                    

سلام رای و نظر یادتون نره ⁦( ꈍᴗꈍ)⁩

لعن شده || Anathema

دیشب در رویاهایم مردم. قدم زنان در خیابان های شهر ارواح تلاش کردم که به خدا ایمان بیارم اما تمام فرشتگان رو دیدم که دروازه های بهشت را قفل می کردند
و نمی توانستم داخل بشوم پس قدم درون آتش جهنم گذاشتم و نام تو را صدا زدم اما جوابی نشنیدم و حالا میدانم قلبم شهر ارواح شده است.

دیشب در خوابم مردم. همه ماشین ها از کارافتاده بودند، زمان بر باد رفته بود و همه دوستانم بی احساس شده بودند.

حالا در یک شهر زنگ زده به دنبال حقیقت میگردم. این شهر؛ شهر خوناشام هاست. خوبی امشب مرده است و عشق مسخره شده.
اگر من به پایین سقوط کنم کسی اهمیتی نمی دهد اما صدایی در سرم تکرار می کند که قلبم تسخیر ارواح شده.

²

دنیای زیرین – 50 سال قبل

. دقت داشته باشید 50 سال قبل از زمان حالِ داستان. نه 50 سال قبل از زمان حال خودمون



از دید سوم شخص

وقتی سوکی برای پاک کردن اسم پسر تازه وارد به اتاق جی.کی فراخونده شد، با یادآوری روز های بیدار شدنش به عنوان آناتما برای بار ده هزارم حس می کرد می خواد بدونه واقعا چی باعث میشه چنین دنیایی وجود داشته باشه. اون ها فقط وجود داشتن. نه زنده بودن و نه مرده. به مجازات اینکه زندگی ای که داشتن رو نخواسته بودن.

مدتی بود تعداد لعن شده های منتخب کم و کمتر شده بودن و تقریبا هفته ای نمی گذشت مگر اینکه یک نفر ازشون، بی هیچ پیش هشداری، فقط محو می شد و از بین می رفت اما باز هم همین که دنیایی وجود داشت تا اشخاصی که مرگ رو مقابل زندگی انتخاب کردن از بقیه متمایز کنه به تنهایی چندش آور بنظر می رسید.

اون ها کارهایی رو انجام می دادن که هر کسی قبول شون نمی کرد. به مرگ های طبیعی و غیر طبیعی رسیدگی می کردن و شاید همین نگهبان دنیای زیرین بودن خودش بزرگترین مجازات برای کسانی محسوب می شد که برای فرار از درد زندگی شون رو تموم کرده بودن. موندن جایی که حالا باید روزی هزاران نوع درد رو تماشا می کردن و از بررسی میزان گسترش بدبختی توی جهان بالا؛ بین مردمی که زمانی جزئی ازشون بودن وقت شون رو می گذروندن...

با قدم گذاشتن توی اتاق، حس حسرتی که همیشه درگیرش می کرد بازهم بهش برگشت. اینکه هرچقدر تلاش می کرد اسمش رو بیاد بیاره، تنها چیزی که بهش می رسید فقط و فقط چهره جی.کی بود، اون هم تو حالتی به غیر از چیزی که هر روز اینجا ازش میدید.

پسری که توی اتاق بود خیلی جوان و سرکش بنظر می رسید اما باعث تعجب بود که با اومدن سوکی به اینجا و گرفتن این مسئولیت توسطش، توی اتاق فراموشی تغییراتی ایجاد شده بود. حالا لعن شده هایی که برای فراموشی می اومدن با زنجیر و بی رحمانه به دیوار متصل نمی شدن و فقط برای جلوگیری از اینکه با خوردن نوشیدنی دچار شک بشن، اون ها رو با تسمه به تختی وصل می کردن تا اثر نوشیدنی کامل شه. جی.کی با فکر به این تغییر نیشخند زد. فرشته ای که سقوطش داده بود حتی می تونست خود جهنم رو هم قابل تحمل تر کنه.

Anathema | Namgi, KookJinWhere stories live. Discover now